(1404: 3/398)
خواجه نصير همسخن و همنفس با شيخالرئيس ميفرمايد:
ثمّ لما كان فرّح العارف ببهجة الحق أوحميّة الاهيّة أشّد مما يكون لغيره كان اقتداره علي حركة لايقدر غيره عليها امراً ممكنا و من ذلك يتعيّن معني الكلام المنسوب الي عليu : «والله ما قلعت باب خيبر بقوّة جسدانيّه و لكن قلعتها بقوة ربانيّة. (همان).
حاصل گفتار اينكه، حقيقت غير قابل انكار اين است كه هر كدام از انسانها در اوضاع عادي توان عادي دارند؛ اما در شرايط غير مادي با اينكه جسم و بدن مادي انسان هيچگونه تفاوتي نكرده است؛ اما قدرت او به شدت كم يا زياد ميشود؛ مثلاً هنگام ترس، غمگيني يا پريشاني، انسان از كارهايي عاجز ميشود كه پيش از آن برايش بسيار عادي بود. در مقابل، هنگام خوشحالي، سرور و سبكباري، قدرت او زياد ميشود. پيامبر هم با ارتباط حسي، و شهودي كه با منبع وحي دارد، معجزاتي ميآورد كه ديگران كاملاً از انجام آن عاجزند. لذا اميرالمؤمنينu فرمودند: «در خيبر را با نيروي مادي دنيايي نكندم؛ بلكه با نيروي الاهي اين كار را انجام دادم».
پس با اين دليل حسي و شهودي روشن شد كه انجام كارهاي غير عادي علت دارند؛ اما علتشان از سنخ و جنس ماديّات و طبيعت محض نيست؛ بلكه دايره عليّت، گستردهتر از محسوسات و ملموسات است.
پيشفرض دوم: معجزه، كار خود انبياست و يا حداقل نفس انبيا در صدور و بروز آن دخالت دارد.
اين پيش فرض از دل پيش فرض قبلي در ميآيد، تطبيق دستاورد عقلي و تجربي بر مصداق آن ضروري است؛ يعني در پيش فرض نخست، اين مطلب مسلم شد كه نفس، اراده و شعور كه از امور معنوي هستند، در جسم كه از امور مادي است، تأثير ميگذارد؛ اما در اين پيش فرض ثابت ميشود كه نفس نبي و اولياي الاهي به دليل اتصال به عالم بالا در عالم عناصر و مواد بالاترين تأثير را دارند. مرحوم مطهري پذيرش اين پيشفرض را به بسياري از علماي اسلام نسبت ميدهد. (1376: 2/220)
براي عميق شدن پيش فرض دوم مناسب است موضوع نقش پيامبر در صدور و تحقق معجزه در مكاتب مشهور كلامي بررسي شود.
1. موضع اشاعره
از آنجا كه انديشه غالب در اشاعره، هواداري از توحيد افعالي و ستيز با مسائل عقلي و فلسفي است، آنها معجزه را كار مستقيم خداوند ميدانند. در شرح مواقف آمده است كه معجزه كار فاعل مختار (خدا) است كه خدا ميخواهد تصديق او را آشكار كند و آشكار ساختن معجزه، مشروط به وجود استعدادي نيست، همان طور كه عطاي اصل نبوت، مشروط به وجود استعداد و آمادگي در نبي نيست؛ برخلاف حكما و فلاسفه. (1419: 8/251) اما از آنجا كه ظواهر آيات و صريح وجدان به صدور حداقل برخي معجزات به دست خود پيامبر گواهي ميدهد، شماري از اشاعره نيز به دخالت و تأثير نفس پيامبر در صدور معجزات اعتراف كردهاند. (غزالي، بيتا: 238)
فخر رازي در اين زمينه ميگويد:
انسان داراي دو قوه است: يكي قوه نظري كه وقتي به كمال رسيد، صور معقولات از عالم مفارق و مجرد بر آن نقش ميبندد و منشأ غيب آگهي او ميشود. ديگري قوه عملي است كه قدرت تصرف و تأثيرگذاري بر اجسام عالم را پيدا ميكند و افعال غريب و خارق عادت از او صادر ميشود. (1420: 9/127)
البته شماري از متكلمان به نحو مطلق ميگويند معجزه كار خداست و از اين اطلاق به دست نميآيد كه نفوس انبيا بيتأثيرند؛ يعني چه بسا در مقام ردّ و نفي استقلال و عليت تامه انبيا نسبت به صدور معجزه باشند.
2. موضع معتزله
معتزله كه يكي از مشربهاي مهم و عقلگرا هستند، بنابر عواملي ـ كه اينجا جاي ذكر آنها نيست ـ آثار وانديشههاي ايشان از بيان و بنان خودشان چندان در دسترس نيست وبيشتر از زبان دشمن فكري آنان (اشاعره) نقل شده است.
آنان به قواعد عقلي، مانند «الواحد لايصدر عنه الّا الواحد» بها ميدهند، غير از صادر اول، ديگر پديدهها را كار غير مباشر خداوند ميدانند؛ لذا معجزه نميتواند كار مباشر خداوند باشد. (عبدالجبار معتزلي، 1958: 9/23)
3. موضع مشهور اماميه و حكماي اسلامي
از ابونصر فارابي (257 ـ 339 ق)، شيخالرئيس (370 ـ 428 ق)، ابنرشد (520 ـ 595 ق) تا شيخ سهروردي (549 ـ 587 ق)، ملاصدرا (979 ـ 1050 ق)، فياض (1045 ـ 1121 ق)، فيض كاشاني (1006 ـ 1091 ق) و ملاهادي سبزواري (1212 ـ 1289 ق) همه به اين مطلب اقرار دارند كه نفوس انبيا و اوليا داراي ويژگيهاي خاصي هستند كه در صدور برخي معجزات مؤثرند. حكيم سبزواري پس از توضيح صفات معنوي رسول اكرم 6 مبدأ معجزه را وجود قواي سهگانه در وجود وي ميداند: قواي علّامه (نيروي علمي)، عمّاله (نيروي كنشي و فعال) و حساس (درك عالي). (بيتا: 217)
علامه طباطبايي نيز آنجا كه براي اثبات وتحقيق امور خارق العاده تلاش ميكند، ميفرمايد:
چيزي ديگري كه نبايد در آن ترديد داشته باشيم، اين است كه در همه اين حوادث خارقالعاده اشخاص ذي دخلاند و در عين حال، روابط مادي قضا يا با خارج ماده محفوظ است؛ به اين معنا كه در هر يك از اين وقايع كه اتفاق ميافتد، اراده و شعور شخص فاعل دخالت دارد. (1363: 121)
و در تفسير شريف الميزان ميفرمايد:
و بالجمله الامور الخارقة للعادة سواء سميّت معجزة او سحراً او غير ذلك ككرامات الاولياء و ساير الخصال المكتسبة بالارتياضات و المجاهدات جمعيها مستندة الي مبادي نفسانية و مقتضيات ارادية... فبيّن انّ اتيان الايات المعجزة من الانبياء وصدورها عنهم انّما هو لمبدء مؤثر موجود في نفوسهم الشريفة متوقف في تأثيره علي الاذن...(1372: 1/78 و 79)
استاد مطهري هم ميفرمايد:
معجزه اين است كه آن كسي كه معجزه ميكند در واقع اتصال با روح كلي عالم پيدا ميكند واز راه اتصال با روح كلي عالم، در قوانين اين عالم تصرف ميكند و تصرفش هم به معناي اين نيست كه قانون را نقض ميكند، به معناي اين است كه قانون را در اختيار ميگيرد؛ وقتي قانون را در اختيار گرفت، برخلاف جريان عادي است؛ اما برخلاف خود قانون نيست. (1420: 463)
برخي ديگر چنين تفصيل دادهاند كه برخي معجزات فقط متكي به اراده و فرمان خداست و نفوس انبيا هيچ دخالتي در آن ندارند، مانند تبديل شدن عصاي موساي كليمu به اژدها؛ زيرا اگر مبدأ نفساني و نيروي روحي موسيu به عنوان مقتضي و سبب در انقلاب عصاي وي به اژدها تأثير داشت و تنها منتظر اجازه از خدا ميبود، ترس و فرار از اژدهايي كه خود موثر در پيدايش آن بود، بيمعنا مينمود؛ اما در برخي موارد، استعداد و صفاي نفوس انبيا وائمه به عنوان معدّ و زمينهساز بياثر نيست. (صفايي، 1375: 2/82)
پيامبران با نفس و اراده قوي ومرتبط با خدا، دست به تسخير و تصرف در اسباب وعلل طبيعي ميزنند و با ولايت تكويني خود معجزه انجام ميدهند. شتاب دادن به كنش و واكنشهاي طبيعي، مخالفتي با نظام اسباب و علل ندارد، مانند سرعت دادن به تغيير و تحولاتي كه امروزه از سوي دانشمندان تجربي در زمينه كشاورزي به منظور به حداقل رسانيدن زمان رشد و باروري گياهان اعمال ميشود.
نتيجه:
اشكال اصلي اين بود كه معجزه، خارق عادت و برخلاف جريان عادي و نظام عليت است پس عقلگريز بلكه عقلستيز است و اگر موافق اين نظام است، پس چه خارقي خواهد بود؟
اساس اين اشكال بر پايه يك اشتباه يا مغالطه استوار شده و آن خلط ميان عليّت و قانون كلي فلسفي با علّيت نظام طبيعي و عرفي است؛ پديده محال، به هم زدن علّيت و قانون كلي فلسفي ـ رياضي است كه مراد از خرق عادت اين معنا نيست؛ آنچه مراد است به هم زدن و دگرگون كردن نظام علّيت مادي و طبيعت است كه امري شدني است و در عين حال شگفتآور.
آنچه قانون كلي فلسفي ميگويد، اين است كه هيچ معلولي در جهان آفرينش بدون علت رخ نميدهد. قانون طبيعي و دانش تجربي هم ميگويد: حرارت همواره بدنبال آتش است؛ اما آيا ميان اين دو (آتش و حرارت) رابطه تكويني، ضروري و بلا تخلف برقرار است؟ آيا ميتوان ادعا كرد حرارت محصول انحصاري آتش است؟
عقل ميگويد هر پديده نيازمند پديد آورنده است؛ اما تشخيص پديده و پديدآورنده به علوم تجربي نهاده شده كه پشتوانه علوم تجربي نيز استقراء و مشاهده متعدد است و استقراء هم مفيد يقين روان شناختانه است، نه منطقي.
اگر از جلوه ديگر به اشكال نگاه شود، به خوبي روشن ميگردد كه روال اشكال بر اساس خلط ميان اين دو مطلب است:
1. معجزه بدون علت است؛ به اين معنا كه علت عادي معروف نزد انسانها ندارد كه سخني درست و بدون اشكال است و معجزه از همين سنخ است.
2. معجزه مطلقاً بدون علت است؛ به اين معنا كه علت عادي و مادي غير عادي ندارد و معجزه از اين سنخ نيست.
اينجا پرسشي مطرح ميشود كه اگر معجزات، مستند به عللي هستند، ممكن است روزگاري بشر به علتهاي معجزات پي ببرد و معجزه بودن انبيا از كارآيي بيفتد و مردمان عادي توان همانند آوري معجزات را پيدا كنند. پاسخ اين است كه:
اولاً، اينكه حتماً دانش بشري به تمام علتهاي آفرينش و رمز و راز آنها پي ببرد، صرف ادعا و سخن بدون دليل است. حتي اگر در يك مورد هم دانش تجربي به علت خارق العاده پي ببرد، چنين رويدادي به سود معجزه تمام ميشود چون امكان، بلكه وقوع آن را حتمي و ملموس ميسازد و از سوي ديگر، دانش تجربي نميتواند حكم كند كه پيامبر نيز در صدور معجزه از همين علت مكشوف استفاده كرده باشد.
ثانياً، مجهول و مبهم بودن علت، ركن و يا جزء معجزه نيست؛ بلكه معجزه از آن جهت شگفت و آيت است كه مستند به علت غير مغلوب است و نشان از آن دارد كه از مبدأ الاهي صادر شده است. ما نميتوانيم بگوييم هر حادثه كه از موارد قانون شناخته شده نيست، معجزه است؛ بلكه هر حادثه خلاف عادتي كه مستند به علت غير مغلوب، باشد معجزه است.
ثالثاً، به فرض دستيابي بشري به علت اصلي معجزه همانند آوري آن، اين رويداد را از معجزه بودن آن عمل در عصر خود نميكاهد؛ چون هدف اصلي هر معجزه در زمان خود اين است كه ثابت كند آورنده آن، پيامبر الاهي است و با منبع وحي ارتباط دارد و در ادعايش صادق است.
به نظر ميآيد در بسياري از مباحث مربوط به اعجاز، از بيان مصاديق معجزه غفلت شده و توجه به اين نكته تا حدودي در تعيين سرنوشت مباحث مربوط تأثيرگذار است.
مثلاً در بحث اينكه آيا معجزه، كار مستقيم خداست يا كار خود انبيا، معجزاتي مانند نزول فرشتگان در مواطن گوناگون جهت ياري سپاه اسلام، نزول قرآن و كتابهاي آسماني ديگر، پيدايش حضرت عيسيu بدون پدر و ... جاي ترديدي ندارد كه كار مباشر و يا دستكم كار خود پيامبرِ صاحب معجزه نيست، وقتي هنوز خود حضرت عيسيu متولد نشده است، چگونه در تكوين و تولد خود مؤثر است؟
معجزاتي مانند تبديل شدن عصا به اژدها، شفا دادن مريضها، سخن گفتن با حيوانات، سالم ماندن در آتش و ... ميتواند از مواردي باشد كه دستكم نفس و اراده انبيا در آن مؤثر بوده است.
همين طور معجزاتي مانند نزول باران و طوفان در معجزه حضرت نوحu ، سخن گفتن حضرت عيسيu در گهواره، اوج فصاحت و بلاغت قرآن كريم، منافاتي با قوانين مورد ادعاي فلسفه و عقل ندارند و ظاهر و باطن اينگونه كارها ذاتاً با محالات گره نخورده است. اينكه در زمان خاص با شخص خاص، آن هم در موقع ضرورت پديد آمدهاند، كار خارق العاده است.
اما معجزاتي از قبيل شقالقمر، شقالنيل، انتقال تخت ملكه سبأ، بيرون آمدن بچه شتر از دل كوه جامد و... در ظاهر منافي دادههاي عقل و فلسفه است. بنابراين اصل اشكال مورد بحث، متوجه جنس معجزه نيست؛ بلكه متوجه انواع و يا افراد خاص معجزه ميشود و در صورت عدم توجيه، تنها بخشي از معجزات انكار ميشود، نه تمام آنها.
نكته ديگري كه در سرنوشت بحث مؤثر است اين است كه معجزات بنابر يك تقسيم، دوگونه هستند:
يك. معجزات حسي و ملموس، مانند تبديل عصاي چوبي به مار زنده، بيرون آمدن بچه شتر از دل كوه و... .
دو. معجزات عقلي و نظري، مانند بسياري از وجوه اعجاز قرآن كريم، از جمله اخبار غيبي، علمي، فصاحت وبلاغت و... .
بنابراين اشكال عدم رابطه منطقي ميان معجزه و ادعاي پيامبر واينكه معجزات تنها دلايل خطابي واقناعي و مورد پسند عوام هستند، متوجه برخي معجزات (حسي و ملموس) ميشود؛ اما مصاديق ديگر معجزات كه عقلي و نظري هستند و بيشتر خطاب آنها با عقل است، ميتوانند متكي بر دلايل برهاني و علمي باشند. لذا اشكال مذكور نيز متوجه اصل و جنس معجزه نميشود؛ بلكه تنها متوجه برخي مصاديق ميشود.
منابع
- قرآن مجيد.
- ابنرشد، محمد بن احمد ابوالوليد، بيتا، تهافت التهافت، چاپ سنگي، بيجا.
- ابنسينا، ابوعلي حسين بن عبدالله، 1404، الاشارات و التنبيهات، شرح محقق طوسي، قم، كتابخانه مرعشي.
- __________، 1405، الالهيات، تحقيق ابراهيم مدكور، قم: موسسة الجامعه، مكتبه المرعشي.
- __________، 1363، المبدأ والمعاد، تهران، دانشگاه تهران.
- ابوالحسني، علي منذر، 1384، شيخ ابراهيم، تهران، موسسه مطالعات.
- ابوحاتم الرازي، احمد بن حمدان، 1397، اعلام النبوة، تحقيق صلاح صاوي، تهران، انجمن فلسفه.
- آزادگان، 1325، صوفيگري، چاپ سوم تهران.
- استيس، وت، 1367، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، سروش.
- ابن نعمان، محمد، 1393، الاعتقاديه، تهران، مكتبة الرضويه.
- ايجي، عبدالرحمن بن احمد، بيتا، المواقف في علم الكلام، عالم الكتب، بيروت.
- باقلاني، قاضي ابوبكر، 1407، الانصاف فيما يجب اعتقاد، بيروت، عالم الكتاب.
- بحراني، ميثم بن علي بن ميثم، 1406، قواعد المرام في علم الكلام، قم، مكتبه المرعشي.
- بغدادي، ابومنصور عبدالقاهر، 1367، الفرق بين الفرق، بيجا، نشر الثقافه.
- __________، 1417، كتاب اصول الدين، بيروت، دارالفكر.
- تستري، قاضي، نورالله، بيتا، احقاق الحق، تعليق نجفي مرعشي، تهران، الاسلاميه.
- تفتازاني، سعدالدين، 1409، شرح المقاصد، قم، انتشارات رضي.
- __________، 1407، شرح العقايد النسفيه، تحقيق احمد سقا، مصر، مكتبه الكليات الازهريه.
- جاحظ، عمربن البحر، 1411، حجج النبوة (رسايل الجاحظ)، ج 3، تحقيق عبدالسلام هارون، بيروت، دارالجيل.
- جرجاني، سيد شريف علي بن محمد، 1419، شرح المواقف، بيروت، دارالكتب العلميه.
- جعفري، محمد تقي، 1368، ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، بيجا، دفتر نشر فرهنگ.
- جوادي آملي، عبدالله، 1378، قرآن در قرآن، قم، اسراء.
- جويني، امام الحرمين، 1405، الارشاد الي قواطع الادلة، بيروت، موسسة الثقافيه.
- حلبي، ابوصلاح تقي بن نجم، 1417، تقريب المعارف، تحقيق فارس حسون، بيجا، محقق.
- حلي، حسن بن يوسف، 1407، كشف المراد، قم، جامعه مدرسين.
- __________، 1416، مناهج اليقين، تحقيق محمدرضا انصاري، بيجا، نشر محقق.
- خرمشاهي، بهاالدين، 1376، سير بي سلوك، تهران، ناهيد.
- رازي، فخرالدين محمد بن عمر، 1405، تلخيص المحصل، بيروت، دارالاضواء.
- __________، 1411، كتاب المحصل، تحقيق حسين آتاي، قاهره، دارالتراث.
- __________، 1364، البراهين في علم الكلام، تهران: دانشگاه تهران.
- __________، المطالب العاليه من العلم الاهي، تحقيق محمد شاهين، بيروت، دارالكتب.
- رباني گلپايگاني، علي، بيتا، ايضاح المراد في شرح كشف المراد، مركز مديريت حوزهي علميه قم، موسسه امام صادق (جزوه).
- رضايي اصفهاني، محمد علي، 1380، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، كتاب مبين.
- زمرديان، احمد، 1368، حقيقت روح، تهران، دفتر فرهنگ اسلامي.
- ژيلسون، اتين، 1366، روح فلسفه در قرون وسطي، ترجمه داودي، تهران، موسسه مطالعات.
- سبحاني، جعفر، 1370، منشور جاويد، قم، موسسه امام صادق.
- __________، 1411، الالهيات، ج 2، قم، مركز العالمي للدراسات.
- سبزواري، ملاهادي، 1422، شرح المنظومه، قم، مصطفوي.
- __________، بيتا، رسايل حكيم سبزواري، تصحيح آشتياني، قم، اسوه.
- سعيدي روشن، محمدباقر، 1379، معجزه شناسي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه.
- سهروردي، شهابالدين عمر، 1369، مجموعه مصنفات، ج 1 و 3، تصحيح هنري كربن، تهران.
- شريعتي، محمد تقي، بيتا، وحي و نبوت، بيجا، حسينيه ارشاد.
- شهرستاني، عبدالكريم، بيتا، المل و النحل، قم، منشورات الرضي.
- صدرالدين شيرازي، محمد بن ابراهيم، 1360، الشواهد الربوبيّه، مشهد، مركز نشر دانشگاهي.
- __________، 1420، المبدأ و المعاد، بيروت، دارالهادي.
- __________، 1981، الحكمه المتعاليه، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- __________، 1367، شرح اصول الكافي، تصحيح خواجوي، تهران، موسسه مطالعات.
- صفايي، سيد احمد، 1375، علم كلام، تهران، دانشگاه تهران.
- طباطبايي، محمد حسين، 1372، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
- __________، 1363، اعجاز قرآن، ويراسته ميراز محمد، تهران، نشر رجاء.
- __________، بيتا، اعجاز از نظر عقل و قرآن، قم، نشر فاخته.
- __________، 1381، نهاية الحكمه، قم، جامعه مدرسين.
- طوسي، نصيرالدين، 1416، قواعد العقايد، قم، جامعه مدرسين.
- __________، 1408، تلخيص المحصل، بيروت: دارالاضواء.
- __________، 1409، التبيان في تفسير القرآن، بيجا، مكتب الاعلام.
- عبدالجبار معتزلي، احمد، 1958، المغني في ابواب التوحيد و العدل، تحقيق محمد قاسم و ابراهيم مدكور، مصر، دارالكتب.
- __________، 1422، شرح الاصول الخمسه، تعليق احمد بن الحسين، بيروت، داراحياء التراث.
- عسكري، سيد مرتضي، 1414، عقايد الاسلام، تهران، شركة التوحيد.
- علم الهدي، علي بن حسين، 1414، شرح الجمل العلم و العمل، تصحيح يعقوبي مراغي، بيجا، دارالاسوه.
- __________، 1411، الذخيره في علم الكلام، قم، جامعه مدرسين.
- غزالي، ابوحامد، محمد، بيتا، تهافت الفلاسفه، ترجمه علياصغر حكمت، قاهره، دارالمعارف.
- فارابي، ابونصر محمد، 1405، فصوص الحكم، قم، بيدار.
- فيض كاشاني، محسن، بيتا، علم اليقين، قم، انتشارات بيدار.
- قدردان قراملكي، محمد حسن، 1381، معجزه در قلمرو عقل ودين، قم، تبليغات اسلامي.
- لاهيجي، عبدالرزاق، 1372، گوهر مراد، تصحيح زين العابدين قرباني، تهران، وزارت فرهنگ.
- مجلسي، محمد باقر، بيتا، بحارالانوار، بيروت، موسسة الوفاء.
- مطهري، مرتضي، 1420، مجموعه آثار، ج 4، قم، صدرا.
- __________، 1421، مجموعه آثار، ج 1، قم، صدرا.
- __________، 1376، آشنايي با قرآن، تهران، صدرا.
- __________، 1378، ولاءها و ولايتها، صدرا، چاپ هفتم.
- مكارم شيرازي، ناصر، 1377، پيام قرآن، قم، جامعه مدرسين.
- __________، 1364، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
- مولوي، جلال الدين محمد بلخي، 1378، مثنوي معنوي، دفتر اول.
* پژوهشگر و استاد جامعة المصطفی العالمیة
** عضو هیأت علمی پیام نور
[i] «وجعلنا من الماء كل شي حي» (انبيا / 30) «والله انزل من السماء ماء فأحيا به الارض بعد موتها» (نحل / 65) و...
[ii] «فكيف اذا توفتهم الملائكة يضربون وجوههم» (محمد / 27)