[xliii] از كلام حق تعالي كه بر مدار أخذ به أظهر احتمالات و در چارچوب فهم روشمند و مضبوط وحي رقم ميخورد، كفايت خواهد كرد.
منابع
- آلستون، ويليام، 1381، فلسفه زبان، ترجمه احمد ايرانمنش و احمدرضا جليلي، تهران، سهروردي.
- ساراپ، مادن، 1382، راهنماي مقدماتي پسا ساختارگرايي و پسامدرنيسم، ترجمه محمدرضا تاجيك، تهران، نشر ني.
- سروش، عبدالكريم، 1376 الف، «تفسير متين متن»، كيان، ش 38.
- __________، 1376 ب، «حقانيت، عقلانيت، هدايت»، كيان، ش 40.
- سوسور، فرديناند، 1382، دوره عمومي زبانشناسي، ترجمه كورش صفوي، تهران، هرمس.
- لاريجاني، صادق، 1375، فلسفه تحليلي (دلالت و ضرورت)، تهران، مرصاد.
- لاينزجان، 1383، معناشناسي زبانشناختي، ترجمه حسين واله، تهران، گام نو.
- مركز الثقافة و المعارف القرآنيه، 1375، علوم القرآن عندالمفسرين، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
- وارد گلن، 1384، پست مدرنيسم، ترجمه علي مرشدي زاده، تهران، قصيده سرا.
- Audi Robert, 1999, The Cambridge Dictionary of philosophy, Cambridge university press.
- Makaryk, Irena(ed), 2000 , Encyclopedia of contemporary literary theory, university of Toronto press.
- Lycan, William 2008 , philosophy of language.
- Derrida, Jacques 1973, speech and phenomena, North western university press.
- __________, 1978, writing and Difference university of Chicago press.
- Ellis, John 1989, Against Deconstruction, princeton university press.
- crosman, Robert 1980, Do Readers make meaning? Poblished in the reader in text. Edited by susan suleiman and Inge Croman , Princeton university prees.
- Hirsch, Eric, 1967, Validity in interpretation, yale university press.
* استادیار دانشگاه باقرالعلوم .
[i]. semantics
[ii] . نشانهشناسي (semiotics) يا «نظريه نشانهها» (theory of signs) مطالعه منظم در مورد نشانههاي زباني و غيرزباني است. فرديناندسوسور و فرانسويزبانان معمولاً واژه «semiology » را براي اين دانش به كار ميبرند و در محيط انگليسيزبان سميوتيك (semiotics) مرسومتر است. نشانهشناسي معاصر، مرهون كارهاي سوسور سوئيسي و چارلز سندرس پيرس آمريكايي است. موضوع تحقيق نشانهشناسانه ميتواند هر چيزي كه دال بر معنايي است، باشد. از اينرو معماري، مُد، متن ادبي، يك اسطوره (myth) ، فيلم، تابلوي نقاشي همگي ميتوانند موضوع تحقيق نشانهشناسانه قرار گيرند. پس هر چيزي كه حاوي يك سيستم نشانهاي باشد كه بر حسب كُدهاي فرهنگي، قراردادها يا فرايند دلالت سازماندهي و معنادار و رمزگذاري شده باشد، موضوع تحقيق سميوتيك است. (see: Audi, 1999: 915, Makaryk, 2000: 183 – 189).
[iii]. Hermeneutics as a philosophy
[iv]. Linguistics
[v]. philosophical semantics
[vi]. philosophy of language
[vii]. theories of meaning
[viii]. truth – conditions
[ix] . تفكيك جنبه هستيشناسانه معنا از حيث معرفتشناختي آن در بسياري موارد سودمند است و از پارهاي خلط مباحثها جلوگيري ميكند. به عنوان مثال ممكن است در مواردي در تشخيص مراد جدّي و معناي مقصود از متن دچار مشكل شويم. از اين معضل و مسأله معرفتشناختي نبايد به اين نتيجه منتهي شويم كه متن فاقد معناي متعيّن است. تعيّن معنايي متن به بُعد هستيشناختي معنا مربوط ميشود؛ حال آنكه صعوبت درك آن معنا از مشكلهاي معرفتشناختي مربوط به معناست.
[x] . ويليام آلستون اين نظريهها را به سه دسته اصلي تقسيم ميكند و آنها را نظريه «مصداقي» «تصوّري» و «رفتاري» ميخواند كه به نظر ميرسد ميتوان تقسيمبندهاي ديگري نيز عرضه كرد. (آلستون، 1381: ص 44).
[xi]. Ideatinal theory of meaning
[xii]. mental entity
[xiii]. image
[xiv]. Referential theory of meaning
[xv]. concept
[xvi]. proposition
[xvii]. social practice
[xviii] . واسازي، ساختارشكني يا شالودهشكني (Deconstruction) گاه در سيماي يك روش يا پروژه ظاهر ميشود كه در واقع تمايل به نفي قرائت سنتي از متن، حذف فهم موثق و معتبر و تلاش براي نابودي فهم موثق و صاحب اقتدار (authority) از يك متن است. يعني شالودهشكني در اين جلوه، يك إقدام يا پروژه است كه به واسازي، تخطئه و ويرانسازي ميپردازد. در اين روش و إقدام، تمايزات مفهومي نويسنده كه متن بر آن تمايزات متكي است، برجسته شده و استفاده متناقض و ناسازگار نويسنده از اين مفاهيم در يك متن به مثابه كل، مورد نهي و سرزنش قرار ميگيرد. به عبارت ديگر، متن قرائت ميشود تا به وسيله معيارهاي خودش رد شود و استانداردها و تعاريفي كه متن به وجود ميآورد، به صورت واكنشي براي مغشوشي و خنثا كردن تمايزهاي بنيادين استفاده ميشود.
جلوه ديگر يا جريان دوم در ساختارشكني در سيماي تئوريپردازي ادبي جلوهگر ميشود و مشتمل بر تلقي خاصي از معنا و ديگر مباحث كليدي در يك نظريه تفسيري است. نظريه ادبي و تفسيري شالودهشكنان به متن اين اجازه را ميدهد كه هر معنايي را بدهد؛ زيرا عملاً آن را فاقد معناي متعين ميداند و خواننده و مفسر را محور و اساس فهم قلمداد ميكند. مشكل ما با جريان دوم شالودهشكني بسي بيش از رويكرد و جريان اول آن است؛ زيرا شالودهشكني به مثابه يك روش و إقدام، سعي در به حاشيه راندن تفسير و فهم معتبر و غالب از يك متن را دارد (نظير كاري كه ژاك دريدا در تفسير آراي هوسرل، سوسور، روسو، افلاطون و فرويد انجام داد) اما در جريان دوم و نظريهپردازي تفسيري به متن خاص كاري ندارد و اجازه ميدهد هر متني هر معنايي را بدهد و فرآيند خواندن متن به يك بازي آزاد (free play) معنايي تبديل شود. (ر. ك: مادن، 1382: 54؛ (Ellis, 1989: 67, 113 , 127)
[xix] . در زبان فرانسه واژه «differer » هم به معناي تفاوت (differ) و هم به معناي «defer » (به تعويق انداختن و به زمان ديگر موكول كردن) است و دريدا براي اينكه ميان اين دو مطلب به عنوان ويژگي گفتار و نوشتار جمع كند، از واژه مجعول و ساختگي «differance » استفاده ميكند تا نشان دهد اولاً زبان، نظامي از تفاوتهاست و هم اينكه معنا براي مدتي نامحدود به تأخير ميافتد. (see: Derrida, 1973: 141)
[xx]. a detour
[xxi]. a delay
[xxii]. a relay
[xxiii]. signified
[xxiv]. free play
[xxv]. structuralism
[xxvi]. concept
[xxvii]. arbitrary
[xxviii] . سوسور تأكيد ميكند كه واژه «arbitrary » را در اينجا نبايد بد معنا كرد و آن را به معناي «تصادفي» يا «بيترتيب» دانست يا آنكه آن را به معناي دلبخواهي و دائرمدار اختيار و اراده فردي به كاربرنده هر واژه تفسير كرد. اين اصطلاح در اينجا به معناي غيرذاتي و غير طبيعي بودن پيوند الفاظ و اشيا و الفاظ و معاني است؛ يعني پيوند آنها قراردادي، اختياري و انتخابي اهل زبان است؛ لذا واژگاني نظير «اختياري»، «خودسرانه»، «قراردادي»، «مجعول»، «غيرذاتي» و «غيرطبيعي» را ميتوان معادل اصطلاح «arbitrary » قرار داد.
[xxix]. self authenticating system
[xxx]. proper names
[xxxi] . در مورد اسماي خاص و تبيين كيفيت دلالت آن بر معنا و نيز تحليل معناي اين اسما مباحث گستردهاي وجود دارد. (ر. ك: لاريجاني، 1375).
[xxxii]. positive
[xxxiii]. speech acts
[xxxiv]. intentional
[xxxv]. pound
[xxxvi]. impersonal
[xxxvii]. objective
[xxxviii]. semantic autonomy
[xxxix]. context
[xl]. abduction
[xli] . در منبعي 12 سبب براي اختلاف تفاسير ذكر شده است: (ر. ك: مركز الثقافة و المعارف القرآنيه، 1375: 3/ 366 و 367).
[xlii]. truth
[xliii]. valid