بازتاب مضامین اخلاقی کلام امام علي (ع) در شعر سعدي شيرازي
قاسمی رضا
به نـام خداوند جـان آفريـن
حكيم سخن در زبان آفريـن
اشاره
اي دو جهان از قلمت يك رقم
|
بيرقـمت لــوح دو عـالم عــدم
|
در كف مــن مشعـل توفيـق نـه
|
ره بــه نـهـانـخانـهي تحقيــق ده
|
شمـع زبانـم ســخن افـروز سـاز
|
شام من از صبح سخن، روز ساز
|
نهجالبلاغهی امام علي 7چشمهی جوشان و خروشاني است كه بعد از قرآنكريم به دو اقيانوس بيكران و ژرف معارف و علم الهي متّصل است و مانند قرآنكريم درآسمان علم و ادب و معرفت الهي و انساني همچون آفتاب پرتو افشاني ميكند. نهجالبلاغهكتابي نيست كه رسالت هدايت يك نسل و يك قرن را به عهده داشته باشد، بلكه مسؤوليّت آگاهي، بيداري، رشد، كمال، سعادت و نيكبختي همهی نسلها و همهی عصرها را بر دوش دارد. جاودانگي و زايندگياش در اين است كه از ژرفاي وجود امام علي 7و از درياي موّاج فكر او نشأت گرفته است.آن حضرت آنچنان به حقايق ثابت و لايتغيّر ناموس آفرينش و هستي راه يافته كه سخنش در هميشهی تاريخ، آب حيات سعادت را در كام تشنگان ميريزد.
از اواخر قرن چهارم كه فرهنگ اسلامي انتشار تمام يافت و فرهنگ ايراني به صبغهی اسلامي درآمد و پايهی تعليمات براساس ادبيّات عربي و مباني دين اسلام قرار گرفت، بالطّبع، توجّه شعرا و نويسندگان به نقل الفاظ و مضامين حديث فزوني گرفت. يكي از شعراي توانمند ادب فارسي، سعدي شيرازي بوده كه كليّات اشعارش، بحق، فرهنگ نامهی ادب تعليمي است. تعاليم ارزشمند و انسانساز قرآنكريم و احاديث معصومين :، به ویژه نهجالبلاغهی امام علي 7، چون مرواريدهاي درخشان، شعرش را به مرتبهي والايي از كمال زيبايي رسانده است. بدون ترديد، رمز جذّابيت و مقبوليت عام شعر سعدي را در ارتباط مستقيم او با منبع اصلي و حقيقي فرهنگ ناب و زلال اسلام، يعني قرآن و سخن معصوم، بايد جست و اين است كه شعر وي بالنده و جاودانه شده، غباركهنگي برآن نمينشيند و از نسيم ايّام افسرده نميشود، بلكه شاداب و زنده ميماند.
سعدي انساني است متدّين و مهربان، متواضع، سادهدل، آموزگار، نجيب، چارهانديش، خيرخواه، عالمي عارف و عارفي عالم، حكيمي صاحب نظر و شاعري شيرين زبان كه اصول عملي اخلاق و تربيت را با استدلال عقلي و نقلي با بياني سحرانگيز و آسماني در آثارش به تصوير ميكشد. ايمان مذهبي و اعتقاد راسخ وي به مباني ديني از قصاید غرّايش در توحيد و اشعاري كه در بزرگداشت نبيّ مكرّم اسلام 9سروده، به روشني هويد است.
چکیده
پژوهشگران در مقالهی پیشرو، زير نظر و راهنمايي استاد، دكتر سيّد مهدي نوريان، بر آن شدند با مراجعه به كتاب نفيس و ارزشمند نهجالبلاغهی امام علي 7و مجموعهی اشعار شاعر تواناي ادب پارسي، شيخ مصلحالدّين سعدي شيرازي و منابع معتبر و موثّق ديگر، مضامين اجتماعي و اخلاقي را درحوزهی ادب تعليمي بازبيني و بررسي کرده، حاصل پژوهش خودرا به محضر ادب دوستان تقديم دارند. نخست، چهارده مضمون و موضوع غالباً اخلاقی، از قبیل قناعت و صرفهجویی، صدق و راستی، تواضع و فروتنی، پرهیز از حرص و طمع، اخلاق و پاکی و ...که در دو اثر گرانسنگ سعدی، بوستان و گلستان، نمودی چشمگیرتر دارند انتخاب شد و به روش تطبیقی، مضامین مربوط به آن در سخن امام علی 7ریشهیابی و استخراج و ذیل هر عنوان تدوین گردید.
حاصل این تلاش آمیزهای است از سخنان گهربار امیر سخن علی 7و استاد سخن سعدی که اميد است توانسته باشد قطرهاي از درياي بيكران معارف نهجالبلاغه را در شعر فارسي بشناساند و بشناسانند.
نـردبان آسمان است اين كلام
|
هركــه از وي بر رود آيد به بام
|
واژههای کلیدی
امام علي 7، نهجالبلاغه، سعدي شيرازي، بوستان،گلستان، ادب تعليمي، مضامين اخلاقي، مضامين اجتماعي.
مقدّمه
اوصاف علي به گفتگو ممكن نيست
|
گنجايش بحر در سبو ممكن نيست
|
مــن ذات عـلي بـه واجبـي نشنـاسـم
|
امّا دانـم كه همـچو او ممكن نيست
|
اگر در تاريخ پرفراز و نشيب دين مقدّس اسلام تفحصّي عميق انجام گيرد، اين نتيجه حاصل ميشود كه پس از رسول خدا 9 كسي كه بيش از هر انسان ديگري در اين حوادث نقش اساسي و تأثيرگذار داشته، وجود مبارك حضرت علي 7است؛ انسان كاملي كه به بركت انديشههاي بكر و عظيم او مذهب شيعه از فشار كوهافكن و سيل خروشان قدرت فاسد خلفا و حاكمان جور مصون ماند؛ كسي كه تفكّر نابش در كتاب گرانسنگ نهجالبلاغه عينيّت يافت؛ كتابيكه فصاحت و بلاغت كلامش از گردبادهاي ويرانگر زمانه در امان مانده و پس از قرنها بهدست ما رسيده است.
آنچه انديشهها و افكار امام علي 7را به سلامت و در عين عافيت نگاه داشته، در واقع، سيره و روش عملي آن وجود مقدّس بوده است؛ زيرا آن بزرگوار تنها به حرف و شعار اكتفا نكرده و با عمل به آنچه اعتقاد قلبي داشته به پيروان حقيقي خود فهمانيده كه افكار و انديشهها جز در قالب كردار و اعمال صحيح و سليم قابل دوام و بقا نيست. لذا بررسي بازتاب انديشههاي بكر و متعالي سيرهی عملي امام علي 7در چشمانداز ادب فارسي در حوزهی ادب تعليمي قابل تحقيق، پژوهش و نگارش است:
آب دريـا را اگــر نتـوان كـشيـد
|
هـم به قـدر تشنـگي بـايـد چشـيد
|
بنابراين، آنچه بشر امروز سخت بدان محتاج است، مكارم اخلاق است كه در جهانبيني اسلامي، اصول اخلاقي منبعث از دستورالعملهاي قرآن مجيد و سنن نبيّ اكرم 7و ائمّهی بزرگوار :است و وظايف فردي و اجتماعي انسان و روابطي كه با خدا و خلق او دارد در چارچوب برنامههايي كه بهصورت احاديث و حِكَم از پيشوايان عاليقدر اين دين مُبين باقي مانده، ارایه شده است و شاعران متعهّد ادب فارسي نيز عواطف و انديشههاي بشر دوستانهی خود را در قالب كلمات موزون به تصويركشيدهاند كه تأمّل و دقّت در آنها، چشمانداز زيبايي را براي انسان فراهم مينمايد.
يكي از اين شعراي توانا، كه بحقّ معلّم اخلاق و تربيت نام گرفته، شيخ مُصلح بن عبدالله سعدي شيرازي است.
سعدي شيرازي در بوستان، كه آكنده از نيكي و پاكي و ايمان و صفاست، با گشودن ده باب به روي كساني كه قصد گلگشت در اين فضاي معنوي را دارند، آنان را به آرمانشهري از اخلاق و فضيلت رهنمون ميشود كه در چشمانداز آن، انسان بر قلّهی رفيع آدميّت برميآيد و از رذايل اخلاقي پاك و منزّه ميشود.
«پسندها و آرزوهاي سعدي در بوستان بيش از ديگر آثار او جلوهگر است. بهعبارت ديگر، سعدي مدينهی فاضلهاي را كه ميجُسته در بوستان تصوير كرده است. در اين كتاب پرمغز، از دنياي واقعي كه آكنده از زشتي و زيبايي، تاريكي و روشني و بيشتر اسير تباهي و شقاوت است كمتر سخن ميرود، بلكه جهانِ بوستان همه نيكي است و پاكي و دادگري و انسانيّت.»[1]
در اغلب اشعار سعدي، تفسير زندگيِ هدفدار و تبيينِ وظايف فردي، خانوادگي و اجتماعي و موضوعات اخلاقي چون احسان و نيكي، صلهی رحم، شفقت و مهرباني، آداب سخنگويي، تربيت، پرهيزگاري و پاكدامني، صداقت و راستي، تواضع و فروتني، رازداري، توجّه به همنوع، صبر و شكيبايي، عدالت، قناعت و صرفهجويي، پرهيز از دروغگويي، عيبجويي، حسادت و غيبت و ... به وفور ديده ميشود.
پژوهشگران در اين مقاله به پيشنهاد استاد ارجمند دكتر سيّد مهدي نوريان با مراجعه به منابع مؤثّق و معتبر بر آن شدند به بازتاب كلام مولاي متقيان، امام علي 7در شعر و انديشهی سعدي شيرازي از ديدگاه مضامين اخلاقي و اجتماعي پرداخته و حاصل پژوهش علمي خود را به محضر دوستداران ادب فارسي تقديم دارند. اميد است مورد پسند واقع گردد. (ان شاءالله).
1- قناعت و صرفه جويي
«قناعت، ضدِّ صفت حرص است، و آن حالتي است از براي نفس كه باعث اكتفا كردن آدمي است به قدر حاجت و ضرورت و زحمت نكشيدن در تحصيل فضول از مال.»[2]
چشمانداز قناعت و صرفهجويي در آيات نوراني قرآنكريم، آنجا كه خداوند متعال انسانها را به اين عمل نيكو سفارش مينمايد و از حرص و طمع باز ميدارد، قابل تأمّل است. احاديث معصومين :نيز چون چراغي فروزان فرا راه بشريت، هدايتگرانه، انسانها را بهسوي كمال ميرسانند. در نهج البلاغهی امام علي 7،كه خود دايرةالمعارف علم اخلاق است، انسانها به قناعت و صرفهجويي ترغيب و تشويق شدهاند:
«لاكَنزَ أَغني مِن القِناعَةِ.»[3]
«هيچ گنجي بينيازكنندهتر از قناعت نيست.»
«قفْ عِندَ مُنتَهي رِزقِكَ.»[4]
«به روزي رسيده، قناعتكن.»
«القَناعَةُ مال لايَنفَدُ.»[5]
«قناعت مالي است كه پايان نميپذيرد.»
در بوستان سعدي، قناعت و استغنا، اصلي است معتبر و موجب سعادت. چهبسيار كساني كه بهسبب نيازهاي خويش، به پستي تن در ميدهند؛ به روايت قابوسنامه، پسر درويشي كه براي رسيدن به پارهاي حلوا، سگ همبازي خود شد و به دستور او بانگ سگ ميكرد و شبلي از ديدن او ميگريست. مراد از قناعت، گوشهگيري و پرهيز از سعي و عمل و ترك دنيا نيست. در بوستان كسي كه خود را چون روباه شل بيفكند كه ديگران دستش بگيرند دغل و نامحترم است:
نيرزد عسل جان من زخـم نيـش
|
قناعت نكوتر به دوشاب خويش
|
خداوند از آن بنده خرسند نيست
|
كه راضي به قسم خداوند نيست
|
|
149[6]/2801 و2802[7]
|
در آرمانشهر سعدي، انسانِ قانع كسي است كه هرچه دارد در يك لحظه خرج نميكند، بلكه با درايت و ذكاوت همراه با آيندهنگري، خرسندي را پيشه ميكند:
به يكبار بر دوسـتان زر مپاش
|
وز آسيب دشمن به انديشه باش
|
اگر هرچه يابي به كف بر نهي
|
كـفت وقـت حاجت بـماند تهُي
|
|
83/1218 و 1219
|
«سعدي با توصيه به قناعت، به تقويت خويشتنداري و مقاومت انسان در برابر جاذبههاي حرصانگيز جهان كه گوهر ذاتي آدمي را در خلاب حقارت و فساد ساقط ميكند ميپردازد و استعداد شخص را در عدم تسليم به ظلم و حفظ عزّت نفس و ضبط ارزشهاي انساني ميداند. اين است قناعتي كه سعدي تبليغ ميكند.»[8]
جُـوينـي كـه از ســعي بــازو خـورم
|
بـه از مَـــيده بــر خـوان اهـل كـرم
|
چه دلتنگ خُفت آن فرومـايه، دوش
|
كه بر سفرهي ديگران داشت گوش
|
|
149/2795 و 2796
|
قناعـت كن اي نفـس بـر انـدكي
|
كه سلطان و درويش بـيني يكي
|
|
چرا پيش خسرو به خواهش روي
|
چو يكسو نهادي طمع، خسروي
|
|
اگـر خودپرستي شكـم طبلـه كن
|
درِ خـانـهي ايـن و آن قبـله كـن
|
|
|
146/ 2736 و 2738
|
|
|
|
|
|
پدر شعر فارسي، ابوعبدالله رودكي سمرقندي نيز موضوع قناعت را مورد تأكيد قرار داده است:
بـا داده قـناعـت كن و بـا داد بِــزيّ
|
در بـند تـكلّـف مـشـو، آزاد بــِزيّ
|
در به ز خودي نظر مكن، غصّه مخور
|
دركم زخودي نظركن و شاد بِـزيّ[9]
|
2- دوستيابي و ارزش و اهميّت دوستي
«بايد بداني كه دوستي و برادري گرفتن براي خداي – عزّوجّل – از عبادتهاي فاضلترين است و از مقامات بزرگ است در دين. رسول 9گفت هركه حق تعالي به وي خيري خواسته بود، وي را دوستي شايسته روزي كند تا اگر خداي تعالي را فراموش كند با پادش دهد.»[10]
ارزش و اهمّيّت دوست و انتخاب بهترين همنشين در زندگي اجتماعي، از جمله مسایل اخلاقي با ارزشي است كه در آيات شريفهی قرآنكريم و احاديث معصومين :به آن توجّه شده است و حضرت علي 7در كتاب ارزشمند نهجالبلاغه حقوق اصلي دوستان را به نيكي بر ميشمارد كه بسيار زيبنده است به آنها اشاره گردد.
«چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را برقراركن. روي برگرداند، تو مهرباني كن و چون بُخل ورزيد، تو بخشنده باش. هنگامي كه دوري ميگزيند، تو نزديك شو و چون سخت ميگيرد، تو آسانگير و به هنگام گناهش عذر او را بپذير، ... اگر خواستي از برادرت جدا شوي، جايي براي دوستي باقي گذار تا اگر روزي خواست بهسوي تو بازگردد بتواند.»[11]
«أَعجَزُ النّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ اكتسابِ الإخوانِ و أَعجَزُ مِنُهُ مَن ضَيَّعَ مَن ظَفِرَ بهِ مِنهُم.»[12]
«ناتوانترين مردم كسي است كه در دوستيابي ناتوان است و از او ناتوانتر آنكه دوستان خود را از دست بدهد.»
«لايَكُونُ الصَّديقُ صَديقاً حَتّي يَحفَظَ أَخاهُ في ثلاثٍ: في نِكبَتِهِ و غَيبَتِهِ و وفاتِهِ.»[13]
«دوست، دوست نيست مگر آنكه حقوق برادرش را در سه جايگاه نگهبان باشد: در روزگار گرفتاري، آن هنگام كه حضور ندارد، و پس از مرگ.»
آن حضرت انسان را از دوستي با افراد زير بر حذر ميدارد:
«1- از دوستي با احمق بپرهيز؛ چراكه ميخواهد به تو نفعي برساند، امّا دچار زيانت ميكند.
2- از دوستي با بخيل بپرهيز؛ زيرا آنچه را كه سخت به آن نياز داري از تو دريغ ميدارد.
3- از دوستي با بدكار بپرهيز؛ كه به اندك بهانهاي تو را ميفروشد.
4- از دوستي با دروغگو بپرهيز؛ كه او به سراب ميماند.»[14]
در آرمانشهر سعدي شيرازي، همنشين و دوست نيك و صالح ميتواند در سرنوشت دوست خود بسيار مؤثّر باشد. دوست، فريادرس روز سختي و دادرس روزِ ظلم است، و در پريشان حالي دست دوست خود را ميگيرد:
دوست مشـمار آنكـه در نـعـمت زنـد
|
لاف يـاريّ و برادر خواندگي
|
دوست آن دانم كه گيرد دست دوست
|
در پريشان حالي و درماندگي[15]
|
از لوازم دوستي، رازداري و وفاداري است كه زمينهساز اعتماد و همدلي ميگردد. در اين باره سعدي آورده است:
تـو پـيـدا مكـن راز دل بـر كـسـي
|
كه خـود نـگويـد بـرِ هـر كـسي
|
|
154/2905
|
درآرمانشهر سعدي، دوست نادان و احمق، سزاوار دوستي نيست. اين موضوع را در گلستانش چه نيكو بيان نموده است:
«هركه با بدان نشيند، اگر نيز طبيعت ايشان در او اثر نكند، به فعل ايشان متهم ميگردد؛ تا اگر به خراباتي رود به نماز كردن، منسوب شود به خَمر خوردن.»
«رقـم بر خـود بـه نـاداني كشيـدي
|
كه نادان را به صحبت برگزيدي
|
طلب كـردم ز دانـايـان يـكي پـنـد
|
مـرا گــفتـند بـا نـادان مـپيونـد»[16]
|
براستي، انتخاب همنشين و دوست خوب در زندگي انسان باعث تلطيف عواطف روحي است و مسير حيات دنيوي و اخروي انسان را معيّن ميكند. بر اين اساس، شيخ شيراز و معلّم اخلاق، سعدي شيرازي، اين مهم را اينطور يادآوري مینماید:
گِــلي خوشـبـو در حـمـام روزي
|
رسيد از دـت مـحبوبي بــــه دســتـم
|
بـدو گـفتم كه مـُشكي يــا عَبيري
|
كـه از بــوي دلاويـــز تـــو مـــسـتم
|
بگـفـتا مــن گِــلي نـاچـيـز بــودم
|
وليـكن مــدّتـي بـــا گُـــل نشــستـم
|
كمـال همنـشين در مـن اثـر كــرد
|
وگرنه مـن همان خاكم كــه هـسـتم[17]
|
3- عدالت
«عدالت عبارت است از بازداشتن خود از ستم به مردمان و دفع ظلم ديگران به قدر امكان از ايشان و نگاه داشتن هركسي را بر حق خود.»[18]
از ديدگاه اسلام، يكي از ويژگيهاي اهل ايمان و عباد الرّحمان، اعتدال و ميانهروي و دوري از هرگونه ظلم و ستم است؛ چراكه خداوند متعال همواره مؤمنان را به عدل و نيكي سفارش نموده است.[19] حضرت علي 7نيز عدالت را از بخششهاي الهي دانسته و همواره افراد جامعه، بهویژه حاكمان را به برقراري عدالت و پرهيز از ظلم و ستم سفارش مينمايد:
«استَعمِلِ العَدلَ وَ أحذَرِ العَسفَ و الحَيفَ. فَإنَّ العَسفَ يَعُودُ بالجَلاءِ و الحَيفَ يَدعُو الي السَّيفِ.»[20]
عدالت را بگستران و از ستمكاري پرهيزكن، كه ستم رعيّت را به آوارگي كشاند و بيدادگري به مبارزه و شمشير ميانجامد.»
«عدالت، هر چيزي را در جاي خود مينهد، در حاليكه بخشش، آن را از جاي خود خارج ميكند. عدالت، تدبير عمومي مردم است، در حاليكه بخشش، گروه خاصّي را شامل است، پس عدالت شريفتر و برتر است.»[21]
در باور سعدي شيرازي نيز سلطان عادل در دو گيتي پادشاست. بدون عدالت، نيكنامي براي سلطان حاصل نميشود. پس براي استقرار عدالت بايد در هر كار، صلاح رعيّت در نظر گرفته شود:
«بر آن بــاش تـا هـرچه نيّـت كـني
|
نـظـر در صــلاح رعيّـت كــني
|
الا تــا نـپيچي ســر از عـدل و راي
|
كه مـردم ز دسـتت نپيچـند پاي
|
|
43/240 و 241
|
مكن جـان مـن، تخـم دين ورز و داد
|
مـده خـرمـن نيك نامـي به بـاد»
|
|
192/3836
|
سعدي، حدّ اعتدال را در امور زندگي شايسته و بايسته ميداند و انسانها را به برقراري اين امر مهم، در مدينهی فاضلهی خود سفارش مينمايد:
چو نـرمـي كني خصـم گــردد دليـر
|
و گـر خشمگيري شونـد از تو سيـر
|
درشـتـي و نرمي بـه هــم در به است
|
چو رگزن كه جرّاح و مرهم نِه است
|
|
45/292 و 293
|
«جامعهی عدالت پيشهاي كه سعدي ميخواهد، وقتي چهرهی زيباي خود را نمايان ميكند كه در كنار آن تيرهروزي بيدادگران نيز در نظر گرفته شود. از اينرو، گاه از سرنوشت دو برادر سخن ميرود، يكي عادل و ديگري ظالم، كه اوّلي پس از مرگ پدر بهواسطهی عدل و شفقت در جهان نامور شد، و ديگري ستم ورزيد و دشمن بر او دست يافت.»[22]
4- صدق و راستي
«صدق، در لغت، راستگفتن و راستكردن وعده باشد، و در اين موضوع، مراد، راستي است؛ هم درگفتن و هم در نيّت و عزم و هم در وفاي آنچه زبان داده باشد و وعده كرده باشد و هم در تمامي حالتها كه پيش آيد او را.»[23]
راستگويي و صداقت يكي از نيكوترين صفات اخلاقي است. شخص راستگو امين مردم و مورد احترام است. همهی انبيا و بزرگان دين به اين صفت نيكو موصوف بوده و آنرا ستودهاند. خداوند متعال در قرآنكريم صادقين را توصيف و تحسين نموده و امام علي نيز در كتاب ارزشمند نهجالبلاغه، اين صفت زيبا را به تصوير ميكشد:
«الصَّادِقُ عَلَي شَفَا مَنجَاهٍ و كَرامَةٍ و الكاذِبُ عَلَي شَرَفِ مَهواهٍ و مَهَانهٍ.»[24]
«راستگو در راه نجات و بزرگواري است، امّا دروغگو بر لب پرتگاه هلاكت و خواري است.»
«قَدرُ الرَّجُلِ عَلي قَدرِ هِمَّتِهِ و صِدقُهُ عَلي قَدرِ مُروّتِهِ وَ شَجاعتُهُ عَلي قَدرِ أَنَفَتِهِ.»[25]
«ارزش مرد به اندازهی همّت اوست و راستگويي او به ميزان جوانمردياش و شجاعت او به قدر ننگي است كه احساس ميكند.»
«داريوشكبير در كتيبهی خود يك وصيّت جاوداني براي جميع ملل و همهی سلاطين بعد از خود باقي گذاشته و به آنان دستور ميدهد هر كس ميخواهد بناي استقلال مملكت و سعادت ملّتش را براساس محكمي قائم سازد، بايد دروغ را از آن مرز و بوم رانده و راستي را در آن سرزمين استوار نمايد.»[26]
سعدي شيرازي، صداقت و يكرنگي و ثبات شخصيّت را تأكيد ميكند و معتقد است در مشكلترين دقايق زندگي بايد راست گفت، امّا زماني كه خير و مصلحت نوع بشر مطرح شود، سعدي دروغ مصلحتآميز را ميستايد، تا جايي كه حتّي سخن راست فتنهانگيز را به دروغ مصلحتآميز برتري مينهد. همان كه استاد مرتضي مطهري در كتاب فلسفهی اخلاق آن را تأييد فرمودهاند.[27]
در آرمانشهر سعدي، انسان بايد به راستگويي و صداقت عادت كند؛ زيرا دروغ گفتن مثل ضربتي لازم است كه اگر جراحت درست شود، نشان آن بماند:
ره راسـت رو تـا بــه مـنـزل رســي
|
تــو در ره نـهاي زيـن قِــبَـل واپــســي
|
چو گاوي كه عصّار چشمش ببست
|
دوان تا به شب، شب همانجا كه هست
|
|
143/ 2679 و 2680
|
به صدق و ارادت مـيان بـسـته دار
|
ز طـامـات و دعوي زبـان بــسـتـه دار
|
|
55/545
|
طاعت آن نيست كه بر خاك نهي پيشاني
|
صدق پيشآر كه اخلاص به پيشاني نيست
|
5- تواضع و فروتني و پرهيز از غرور و تكبّر
«تواضع عبارت است از وضع نفس خود با حق در مقام عبوديّت و با خلق در مقام انصاف و وضع نفس با حق در مقام عبوديّت.»[28] بهعبارت ديگر، «ضدّ صفت كبر، تواضع است و آن عبارت است از شكسته نفسي كه نگذارد آدمي خود را بالاتر از ديگري ببيند.»[29]
تواضع و فروتني از نشانههاي بندگان صالح و با تقواست كه از خودبيني و خودپسندي اجتناب ورزيده و محبّت دلها را افزايش دادهاند. امام علي 7انسان فروتن و متواضعي بود كه به همراه آفتاب به خانهي يتيمكان بيوه زني تاييد و صولت حيدري را دستمايهي شادي كودكانهشان كرد و بر آن شانه كه پيامبر پاي ننهاد كودكان را مينشاند. آن حضرت، ديدگاه زيبا و ارزندهاي دربارهی تواضع و فروتني داشته و همواره انسانها را از كبر و خودبيني و تكبّر بازداشته است:
«فَالمُتَّقُونَ فيها هُم أَهلُ الفَضائِلِ، مَنطِقُهُم الصَّوابُ و مَشيُهُمُ التَّواضُعُ.»[30]
«امّا پرهيزگاران در دنيا داراي فضيلتهاي برترند، سخنانشان راست و راه رفتنشان با تواضع و فروتني است.»
«المُؤمِنُ يَكرَهُ الرَّفعَة و يشنَأُ السُّمعَةَ.»[31]
«مؤمن برتريجويي را زشت و رياكاري را دشمن ميشمارد.»
«ضَعْ فَخرَكَ وَ احطُط كِبرَكَ.»[32]
«فخر فروشي را واگذار و از مركب تكبّر فرود آي.»
«از خصايص روحي و اخلاقي سعدي تواضع بيحدّ و فروتني بيحصر اوست و بسياري از اشعار بوستان و غزلها گواهي صادق بر اين مدعاست، و اگر گاهي با كمال احتياط و زيركي و مهارت شاعري، به منظور هنرنمايي و لطف بيان به ذكر مضاميني ميپردازد كه بعضي آنرا به خودستايي تعبير ميكنند، هيچ شك نيست كه اينگونه مضامين نوعي هنرپردازي شعري و قدرتنمايي شاعري است، نه خودستايي.»[33]
در آرمانشهر سعدي، «سر رفعت افراشتن»، «قدر بلند داشتن» و «اجر بيكران بهدست آوردن» در گرو تواضع و فروتني است. بهترين نكته در باب تواضع، موعظهاي است كه سعدي از استاد خويش نقل ميكند:
مـــرا شيـخ دانــاي مـُرشـد شـهاب
|
دو انـــدرز فـرمــود بـــر روي آب
|
يكي آن كه در نفسْ خودبين مباش
|
دگر آنكـه در جـمعْ بـدبين مباش[34]
|
قطرهی باراني از ابر فرو ميچكد، چو پهناي دريا را ميبيند به چشم حقارت در خود مينگرد. صدف او را در كنار خود به جان ميپرورد. در نتيجه، لؤلؤ شاهوار ميگردد. طشت خاكستر بر سر بايزيد بسطامي ريخته ميشود، امّا او به شكرانه، دست به روي ميمالد، چون نفس خود را در خور آتش ميبيند، صبورانه تحمّل ميكند:
ز خــاك آفريـدت خــداونـد پـاك
|
پس اي بنـده افـتادگي كن چو خـاك
|
حريص و جهانسوز و سركش مـباش
|
ز خـاك آفريــدنــدت آتــش مــباش
|
چـو گردن كشــيد آتــش هـولـناك
|
بـه بيچـارگـــي تـن بـينداخـت خـاك
|
چـو آن سـرافرازي نـمود ايــن كمي
|
از آن ديــــو كـردنــد از ايــن آدمــي
|
|
115/1980-1983
|
سعدي، تواضعي را كه باعث از بين رفتن شكوه و عظمت و هيبت انسان گردد نفي مينمايد. سگي پاي صحرانشيني را ميگزد و مرد از پا در ميآيد و شب از درد خوابش نميبرد. دختر خردسالِ مرد صحرانشين كه كودكانه ميانديشد به پدر تندي ميكند كه مگر تو را دندان نبود تا سزاي سگ را بدهي. پدر جواب ميدهد:
مرا گرچه هم سلطنت بود و بيـش
|
دريغ آمدم كـام و دنـدان خـويـش
|
محـال است اگر تيغ بـر سر خورم
|
كه دنـدان بـه پـاي سـگ انـدر بـرم
|
6- دنيا گزيني و دنيا گريزي
«دنيا منزلي است از منازل راه دين، و راه گذري است مسافران را به حضرت اُلوهيت، و بازاري است آراسته بر سر باديه نهاده تا مسافران از وي زاد خويش برگيرند، و مقصود از دنيا زاد آخرت است.»[35]
در قرآن كريم و روايات معصومين :همواره از دنيا با عناوين لهو و لعب و متاع غرور، مذمّت به عمل آمده و هم با عناوين تجارتخانه، مزرعه، سرمايه و ... ستايش و تكميل كنندهی حيات اخروي معرّفي شده است. و در كلام گهربار مولاي متّقيان علي 7نيز ماهيّت اصلي دنيا اينطور بيان شده است:
«دنياي حرام بسيار فريبنده و بسيار زيان رساننده است. دگرگون شونده و ناپايدار، فناپذير و مرگبار، و كُشندهاي تبهكار است. و آنگاه كه بهدست آرزومندان افتاد و با خواهشهاي آنها دمساز شد، مينگرند كه جز سرابي بيش نيست. كسي از دنيا شادماني نديد، جز آنكه پس از آن با اشك و آه روبهرو نشد، هنوز با خوشيهاي دنيا روبهرو نشده است كه با ناراحتيها و پشت كردن آن مبتلا ميگردد.»[36]
«الدُّنيا دارُ تَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ و النّاس فيها رَجلانِ: رَجُلٌ بَاع فيها نَفسَهُ فَأَوَبقَها، وَ رجُلٌ ابتَاعَ نَفسَهُ فَأَعتَقَهَا.»[37]
«دنيا گذرگاه عبور است، نه جاي ماندن، و مردم در آن دو دستهاند: يكي آنكه خود را فروخت و به تباهي كشاند، و ديگري آن كه خود را خريد و آزاد كرد.»
درك ماهيّت راستين زندگي دنيا، سعدي را بر آن داشت تا از دنيا بهعنوان «كاروانسرا»، «سراب كاروان»، «سراي عاريتي» و «بستان و زرع آخرت» ياد كند. اين بينش ناشي از تأثيرپذيري سعدي از مكتب اسلام است. از ديدگاه اين مكتب، «دنيا مزرعهی آخرت است».
در آرمانشهر سعدي، پارسا سيرت حقپرستي، خشت زريّني به دستش ميرسد و خيالبافي، دل روشنش را تيره ميكند، مناجات شبانه روز و راز و نياز با حق را رها ميكند و سر از عشوهی مست، به صحرا ميآيد، ميبيند كسي بر سر گوري گِل مهيّا ميكند، با خود به فكر فرو ميرود:
يكي بـر سر گور گِل ميســرشت
|
كه حاصل كند زان گِل گور، خشت
|
بـه انديـشـه لخـتي فـرو رفـت پـير
|
كـه اي نفـس كـوتـه نـظر، پـندگـيـر
|
چهبندي در اين خشت زرّين دلت
|
كــه يك روز خشـتي كُـنَد از گِـلت
|
|
187/3698-3700
|
در نظر سعدي، «دنيا نيرزد آنكه پريشان كني دلي»، نبايد دل بر اين دنياي فاني ببنديم كه با كس وفا نكرده است. وي، به عمران و آباداني دنيا توجّه دارد و حكّام و اُمرا را در زمينهی آباداني و عمران دنيا، به اميد رسيدن به زندگي جاويد و نام نيكو تشويق ميكند:
نيامـد كس اندر جـهـان كـو بـماند
|
مـگر آن كـــزو نــام نيـكو بــمــاند
|
نَمرد آنكه ماند پس از وي بهجـاي
|
پل و خاني و خوان و مهمان ســـرای
|
هر آن كـو نماد از پسـش يـــادگار
|
درخــت وجــــودش نـــيـاورد بــار
|
و گــر رفت و آثار خــيرش نـمانـد
|
نـشايد پـس مرگـش الحمـد خـوانـد
|
|
45/295- 298
|
حافظ شيرين سخن نيز در وصف دنيا آورده است:
پدرم روضهی رضوان به دو گندم بفروخت
|
من چرا ملك جهان را به جويي نفروشم[38]
|
7- پرهيز از حرص و طمع
حرص و طمع و زياده خواهي از صفات رذيلهی اخلاقي و يكي از شاخههاي حبّ دنيا و از جمله صفات مُهلكه و اخلاق مُضلّه است. اين صفت خبيثه، بياباني است كران ناپيدا كه از هر طرف انسان در آن پيش ميرود به جايي نميرسد. در كلام زيبايي از اميرمؤمنان 7، ضرورت پرهيز از حرص و طمع به زيبايي بيان شده است:
«الطَّمعُ رِقُّ مُؤبّد»[39]
«طمعورزي، بردگي هميشگي است.»
«وَ لَم يُصب صاحِبها منها شَيئاَ اِلّا فَتَحَت لَهُ حِرصاً عَليها.»[40]
دنياپرستان چيزي از دنيا بهدست نميآورند، جز آنكه دري از حرص به رويشان گشوده شده است.»
سعدي شيرازي نيز حرص و طمع را از رذايل اخلاقي برميشمارد كه در پرتو آن شخصيّت و آبروي انسان افول نموده و گوهر انسان به منجلاب بدبختي هدايت ميگردد:
طـمــع آبـــروي تــوقّــر بــريــخـت
|
براي دو جـو، دامـنـي دُر بـريـخــت
|
چو سيراب خواهي شدن زآب جوي
|
چـرا ريـزي از بـهـر بــرف، آبــروي
|
بـرو خـواجــه كوتـاه كـن دسـت آز
|
چــــه مــيبـايــدت زآسـتين دراز؟
|
|
146و147/2746و2747
|
از ديدگاه سعدي، انسان حريص و طمعكار، اسير و بندهی شكم است. دين را دنيا ميفروشد و خر را در برابر انجيلِ عيسي ميخرد. جُره بازي است كه بر شهپرش سنگ آز بستهاند و او همچون موشي است كه دندان به آز فرو برده و از غيب به گوش دل او رازي نميرسد:
ديـدهی اهـل طـمع بــه نـعمـت دنـيا
|
پُر نـشود همچنان كه چاه به شبنم[41]
|
8- مبارزه با نفس شيطاني (جهاد اكبر)
يكي از صفات ارزندهی اخلاقي، مبارزه با نفس شيطاني و مهار آن است. پيروي از هواي نفس و اميال شهواني، عقل را چنان مقهور و منكوب ميكند كه انسان را از سلوك راه آخرت باز داشته و او را به ارتكاب كارهاي زشت ميكشاند.
حضرت علي 7ضرورت مبارزه با نفس شيطاني را در سخنان ارزشمند خود چنین يادآور ميشود:
«فَاملِك هَواك.»[42]
«هواي نفس را در اختيار خودگير.»
«اَيّها النّاسِ! اِنَّ أَخوفَ ما اَخافُ عَليكم اثنانِ: اتّباعُ الهوي و طُولُ الأَمَلِ.»[43]
«اي مردم! همانا بر شما از دو چيز ميترسم: هواپرستي و آرزوهاي طولاني.»
در آرمانشهر سعدي شيرازي، اطاعت از نفس امّاره، سعادت و خوشبختي را از انسان سلب مينمايد و موجب جدايي انسان از خدا، انكار حق و صلح و سازش با باطل ميگردد:
مــرو از پـي هرچـه دل خـــواهـدت
|
كـه تمـكين تـن نــور جـان كاهـدت
|
كُـنـَد مـرد را نفــس امـّــاره خـــوار
|
اگـر هوشـمـنـدي عـزيــزش مـــدار
|
|
147/1754 و 2755
|
گرکیمیای دولت جاویدت آرزوست
|
بشناس قدر خویشکه گوگرد احمری
|
ای مـرغ پـای بسـته بـه دام هـوای نفس
|
کی بـر هـوای عـالـم روحـانـیـان پـَری
|
بـاز سـپید روضـهی انـسـی، چــه فـایـده
|
کـاندر طـلب، چـو بـال بـُریـده کـبوتری
|
آن راه دوزخ اسـت کـه ابـلیــس مــی رود
|
بـیـدار بـاش تـا پـی او راه نـسـپـری
|
بزرگي را پرسيدم در معني اين حديث كه «اعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك». گفت: به حكم آنكه هر آن دشمني كه با وي احسان كني دوست گردد، مگر نفس را كه چندان كه مدارا بيش كني مخالفت زيادت كند.
فرشته خوي شود آدمي به كم خوردن
|
وگـر خورد چـو بـهايم بـيوفـتد چـو جـماد
|
مراد هر كه برآري مطيع امر تـو گشت
|
خلاف نفس كه فرمان دهد چو يافت مراد[44]
|
9- اخلاص و پاكي و پرهيز از ريا و تظاهر
«ضدِّ ريا، اخلاص است، و آن عبارت است از پاك و خالص ساختن قصد و نيّت از غير خدا.»[45] «و ريا عبارت است از طلب كردن اعتبار و منزلت در دلهاي مردم به وسيلهی صفات و خصال نيك و پسنديده يا آثاري كه دلالت بر صفت نيك كند و آن ازاقسام جاه طلبي است.»[46]
صفت زيباي اخلاص و پاكي و نقطهی مقابلش صفت زشت اخلاقي ريا، در گلستان زيباي آيات نوراني قرآنكريم و احاديث معصومين :مورد تأكيد قرار گرفته است. انسان مخلص در پرتو عمل به دستورات الهي سعي دارد عبادتش خالصانه و به دور از تظاهر و خودنمايي باشد.امام علي 7نيز در آيينهي شفاف نهجالبلاغه به صفت اخلاقي اخلاص و نقطهی مقابلش ريا و تظاهر اشاره نمودهاند. از جمله:
«رَحِمَ الله أمرؤً ... خافَ ذنبَهُ قَدَّمَ خالِصاً وَ عَمِلَ صالحا.ً»[47]
«خدا رحمت كند كسي را كه از گناهان خود بترسد، خالصانه گام بردارد و عمل نيكو انجام دهد.»
«اِنَّ أَحَبَّ عِبادِ اللهِ اِليهِ عَبداَ... قَد اخَلَص للهِ فَاستخَلصهُ.»[48]
«همانا بهترين و محبوبترين بنده نزد خدا بندهاي است كه براي خدا اعمال خويش را خالص كرده، آنچنان كه خدا پذيرفته است.»
«وَ اَعمِلوُا في غَير رياءٍ وَ لا سُمعَهٍ. فَأَنَّه مَن يَعمَل لِغَير اللِّه يَكلّه اللُه لِمَن عَمِلَ لهُ.»[49]
«و عمل نيك انجام دهيد، بدون آنكه به ريا و خودنمايي مبتلا شويد؛ زيرا هركس، كاري براي غير خدا انجام دهد، خدا او را به همان غير واگذارد.»
در آرمانشهر سعدي شيرازي نيز، نسيم فرحبخش اخلاص به مشام ميرسد. انسان رياكار در اين آرمانشهر، جايگاه و منزلتي ندارد و همواره مورد ملامت است. سعدي، تحقّق عبادت را به اخلاص و عبادت بدون اخلاص را فاقد ارزش ميداند. او زنّار زرتشتي را در صورتي كه براي خوشايند مردم باشد با دلق صوفي برابر ميداند:
عـبـادت به اخلاص نيّـت نكوست
|
وگر نـه چـه آيد ز بـيمغز پوست
|
چـه زنّـار مـغ بر مـيانت چــه دلـق
|
كه درپـوشي از بهر پـنـدار خــلـق
|
|
142/2646/2647
|
سعدي از زبان باباي كوهي به كساني كه با ريا و تظاهر و در طلب شهرت و خودنمايي هستند، به اخلاص توصيه ميكند و رسيدن به بهشت را با مكر و ريا محال ميداند:
نداني كـه باباي كوهي چـه گفت
|
به مردي كه ناموس را شب نخفت
|
بـرو جـان بـابـا در اخـلاص پـيـچ
|
كه نـتواني از خـلق رسـتن بـه هيچ
|
|
147/1754 و 2755
|
سعدي، رياكاري در نماز و عبادات را كليد دوزخ ميداند و چنين ميگويد: خداوند سجّادهی آن نمازگزاراني را كه با رياكاري به راه او سلوك ميكنند، در آتش دوزخ ميافكند:
کلـیـد در دوزخ اسـت آن نـمـاز
|
که در چشم مــردم گــزاری دراز
|
اگـر جـز به حق میرود جـادهات
|
در آتـش فـشـــانـنـد سـجـادهات
|
|
143/2668 و 2669
|
آنکه چـون پـستـه دیـدمـش همه
|
پـوسـت بر پـوست بود همچو پیاز
|
پـارســایــــان روی در مـخـلــوق
|
پـشــت بــر قـبله میکنـند نـمـاز[50]
|
10- صبر و شكيبايي
«صبر، تحمّل، شكيبايي و بردباري، و در اصطلاح، ترك شكايت از سختي و بلا نزد غيرخداست. و صابر كسي است كه خود را با بلا چنان قرين كرده باشدكه از آمدن بلا باك ندارد.»[51]
صبر و شكيبايي از نشانههاي بارز مؤمناني است كه خداوند در قرآنكريم آنان را ستوده است. اين صفت نيك اخلاقي در آيينهی احاديث معصومين :نيز جايگاه برجستهاي دارد. امام علي 7در كتاب گرانسنگ نهجالبلاغه به اين موضوع پرداختهاند، از جمله:
«الإيمانُ علي أَربَع دَعائِمَ: علي الصَّبِرِ وَ اليَقينِ و العَدِلِ و الجَهادِ.»[52]
«ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدل و جهاد.»
«مَن لَم يَنجِهَ الصَّبرُ أَهلكُهُ الجَزَع.»[53]
«كسي را كه شكيبايي نجات ندهد، بيتابي او را هلاك گرداند.»
«وَ عَليكم بالصَّبرِ، فَانَّ الصََّبَر مِنَ الايمانِ كَالرأسِ مِن الجَسَد وَ لاخَيَرَ في جَسَدٍ لا رَأسَ مَعَهُ وَ لافي ايمانٍ لاصَبَر مَعَهُ.»[54]
«بر شما باد به شكيبايي، كه شكيبايي، ايمان را چون سر است برای بدن و ايمان بدون شكيبايي چونان بدن بيسر، ارزشي ندارد.»
صبر و شكيبايي به عنوان يكي از فضايل اخلاقي در انديشهی سعدي شيرازي نيز همواره مورد تأكيد بوده است:
چــو خـشم آيـدت بر گـنـاه كسـي
|
تـأمـّل كُنـَش در عـقـوبــت بــسـي
|
که سهل است لعل بدخشان شـکست
|
شـكـسته نــشايد دگـربــاره بســـت
|
|
46/308 و309
|
در آرمانشهر سعدي شيرازي، حلم و بردباري از ويژگي مردان خداست و انسان مغرور و متكبّر از داشتن اين فضيلت بيبهره است:
کـسـان مـــرد راه خـدا بـــودهانــد
|
كــه بـُرجـاس[55] تـير بـلا بـــودهانــد
|
|
127/2289
|
تكبّر كـنـد مـــرد حـشمـتپـرست
|
نداند که حشمت به حلم انـدر است
|
|
126/2257
|
سعدي، حلم و بردباري را در برابر انسانهاي پست فطرت و بدنهاد، مذموم دانسته و معتقد است بردباري در برابر اين گونه افراد، باعث افزايش جسارت آنان در بدي ميگردد:
كسي بـا بـدان نـيكويي چـون كـند
|
بــدان را تـحمّل بــد افــزون كـند
|
|
98/1603
|
11- سخاوت و بخشش
«سخا، جوانمردي كردن نفس است با كسي كه مستحق بذل و بخشش باشد، و بخشيدن امور مرغوبهی طبع كه در حدّ ذات خود بلند رتبه و بزرگ قدر باشند آن امور مرغوبه در جايگاههاي خود.»[56]
خداوند متعال در قرآنكريم انفاق كنندگان را مورد ستايش قرار داده و پاداش نيكو را براي آنان تضمين كرده است. در مجموعهی احاديث و سخنان گهربار معصومين :، به ویژه امام علي 7، نيز اين صفت اخلاقي به زيبايي به تصوير كشيده شده است، تاجايي كه بنا به فرمايش آن حضرت، كسي كه دوست دارد نام نيكي داشته باشد بايد در بذل مال دريغ نداشته باشد:[57]
«مَن أَيقَنَ بالخَلَفِ جادَ بالَعطِيَّه.»[58]
«آن كسي كه پاداش الهي را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است.»
«الجُوُد حارِسُ الاعراضِ.»[59]
«بخشندگي نگهدارندهی آبروست.»
«طُوبي لِمَن... أَنفَقَ الفَضلَ من مالِهِ.»[60]
«خوشا به حال آن كسي كه مازاد بر مصرف زندگي خود را در راه خدا بخشش ميكند.»
در پهنهی سبز عالم سخاوت سعدي، هرچه هست بايد بر كف دست نهاد و بهوسيلهی آن به حال دلخستگان نظركرد. درون فروماندگان را بايد شاد كرد و غريب را بينصيب نبايد گذاشت تا بتوان گوي دولت ز دنيا ربود، و به تبع آن، با خود نصيبي به عقبي برد:
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
|
چو حق برتو پاشد تو بر خلق پاش
|
|
45/294
|
جوانمرد اگر راستخواهي وليّ اسـت
|
كَرَم، پيشهی شاه مردان علي است
|
|
80/1238
|
بــه احــسـان آســوده كــــردن دلــي
|
بـه از اَلف ركـعت بـه هـر مــنزلي
|
|
84/1246
|
سعدي معتقد است بر سر بند احسان نبايد گره زد و وقت انعام نبايد خودپرست و رياكار شد؛ زيرا آنان كه مرد حقاند، خريدار دكان بيرونقاند:
گـــره بــر سر بـنـد احسـان مـزن
|
كه اين زرق و شيدست و آن مكر وفن
|
|
81/1179
|
چو انعام كردي مشو خودپرست
|
كـه مـن سـرورم ديـگران زيـردسـت
|
|
80/1156
|
هرآن كافكند تـخم بـر روي سنگ
|
جـوي وقت دخـلش نـيايد بـه چنگ
|
مـــنــه آبـــروي ريـــــا را مــحــل
|
كــه ايــن آب در زيــر دارد وَحَـــل
|
|
143/2685و2686
|
در آرمانشهر سعدي، انسان نبايد با منّت نهادن بر ديگران، ارزش و ثواب سخاوت را از بين ببرد؛ زيرا:
درخـت کَرَم هـر کجـا بیـخ کـــرد
|
گـذشـت از فـلک شـاخ و بالای او
|
گـر امـیدواری کـــز او بـَرخــوری
|
بـــه مـنّــت مـنــه ارّه بــــر پـــای او
|
12- عيب شناسي و اجتناب از عيبجويي
عيبجويي از خويشتن بسيار پسنديده است و از پايههاي تكامل روحي هر فرد محسوب ميشود؛ يعني انسان با مشاهدهی خود در آيينهی خودشناسي و كشف عيوب و نقايص اخلاقي و برطرف كردن آنها، ميتواند قدم مهمي در جهت رشد و تكامل خود بردارد. آن نوع عيبجويي كه بهمنظور راهنمايي مردم به كارهاي نيك و متوجّه ساختن آنان به معايب كار خود صورت ميگيرد، پسنديده و قابل تحسين است و از ديدگاه امام جعفر صادق 7 «بزرگترين هديهی انساني» محسوب ميگردد، امّا گاهي انگيزهی عيبجويي، تمسخر و تحقير ديگران است كه در پرتو اين عمل ناشايست اخلاقي، دوستي و صداقت به دشمني و عداوت ميانجامد. از اين نوع عيبجويي در اسلام نهي شده است. حضرت علي 7نيز خطاب به مالك اشتر فرمودند:
«اي مالك! از رعيّت، آنان را كه عيبجوترند از خود دوركن؛ زيرا مردم عيوبي دارند كه رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است. پس مبادا آنچه بر تو پنهان است، آشكار گرداني و آنچه كه هويداست بپوشاني كه داوري در آنچه از تو پنهان است با خداي جهان ميباشد. پس چندانكه ميتواني زشتيها را بپوشان تا آن را كه دوست داري بر رعيّت پوشانده ماند، خدا بر تو بپوشاند.»[61]
«العَيبِ أَن تَعيبَ ما فِيكَ مِثلُه.»[62]
«بزرگترين عيب آن است كه چيزي را که در خود داري، بر ديگران عيب شماري.»
«يا عَبَد الله لاتَعجَل في عَيبِ أَحَدٍ بذنبه.»[63]
«اي بندهی خدا، در گفتن عيب كسي، شتاب مكن.»
در ضمير سعدي شيرازي بيان نقص، حتّي از زبان دشمن راهنماست و موجب رفع عيوب. مگر نه اين بود كه مأمون از زبان كنيزكي شنيد كه به سبب بوي دهانش از وي به رنج است و گريزان، درصدد رفع آن برآمد، يا حاتم اصم به قولي خود را به كري زده بود تا از زبان ديگران بديهاي خود را بشنود. پس:
تـو را ديده در سر نـهادنـد و گوش
|
دهان جاي گفتار و دل جاي هوش
|
دو گوش از پي صُنع باري نكوست
|
ز عـيب بـرادر فـرو گيــر و دوسـت
|
|
73/3374/3375
|
يكي از مسایل اجتماعي كه سعدي به آن توجّه كرده، اين است كه دوستان خيرخواه، نبايد معايب و نقايصي را كه در دوست خود ميبينند پنهان دارند و او را متوجّه عيب خود نكنند و با تعارفات پوچ، غافل و مغرورش نگاه دارند، كه اين دوستي نيست، بلكه نوعي دشمني است:
آیــین بـــرادری و شــــرط یــاری
|
آن نيست كه عيب مـن هنر پنداري
|
آن است كه گر خلاف شايسته روم
|
از غايـت دوسـتـيم دشـــمن داري[64]
|
امّا كساني كه زشت خويي در طبع آنان رُسته است، از طاووس جز پاي زشت را نميبينند و همواره زبان به عيبجويي ديگران گشودهاند و اينجاست كه سعدي شيرازي در اين باره شيرازهی فكرشان را نادرست ميداند:
كرا زشـت خويي بود در سرشـت
|
نبيند ز طاووس جز پاي زشـت
|
|
170/3291
|
همه عيب خلق ديدن نه مروّت است و مردي
|
نگهي به خويشتن كن كـه تو هـم گناه داري
|
توحساب خويشتن كن نه عتاب خلق، سعدي
|
كــه بـضـاعت قيـامـت، عـمـل تـبـاه داري[65]
|
13- انسان دوستي و توجّه به همنوع
با نگرشي تحليلي در آيات شريفهی قرآنكريم و احاديث معصومين :نتيجه حاصل ميشود هرجا گلستان پر طراوت قرآن و بوستان مصفّاي احاديث، به پرهيز از غيبت، حسادت، ظلم و تعدّي و تجاوز، دروغگويي، قتل و جنايت، حرص، طمع و ... متحلّي شدن به صفات ارزشمند اخلاقي سفارش نموده است، همه، نشان از انسان دوستي و توجّه به همنوع در فرهنگ غني و انسان ساز اسلام است؛ زيرا «از نظر معيارهاي اخلاقي و اسلامي، انسان كسي است كه درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد درد انسانهاي ديگر را هم دارد.»[66]
اين صفت نيك اخلاقي در آيينهی نهجالبلاغه به خوبي به تصوير كشيده شده است، آنجا كه حضرت علي فرمودهاند:
«أَحَبَّ الأُمورِ اِليكَ اَوسَطَها فِي الحَقِّ وَ اَعمَّها في العَدلِ وَ أَجمَعها لِرَضي الرَّعيَّة، فَاِنَّ سُخطَ العامَّة يُجحِفُ بِرِضي الخاصَّه».[67]
«دوست داشتنيترين چيزها در نزد تو، در حق، ميانهترين، در عدل، فراگيرترين و در جذب خشنودي مردم، گستردهترين باشدكه همانا خشم عمومي مردم خشنودي خواص را از بين ميبرد.»
سعدي شيرازي نيز مبشّر صلح و دوستي است و در چشمانداز جهان آرماني او، بني آدم اعضاي يكديگرند و از يك گوهرند. غايت آرزوهايش تفاهم ميان ملّتها و از بين بردن خصومتها و كدورتها در جوامع انساني است. «روي هم رفته، سعدي هم يك استاد رموز عاشقي است و هم يك بشر دوست تيزهوش و كنجكاو كه ميكوشد تا شخص بشر را به كمال آدميّت برساند و وجود وي را با رشتهی محبّت با ساير همنوعان او بپيوندد. اگر درصدد باشيم نقش نگين اين شاهنشاه كشور آدميّت را بجوييم اينك آن نقش نگين.»[68]
بنـــي آدم اعـــضـاي يـكـديـگرنــد
|
كــه در آفـريـنــش زيـك گوهرند
|
چـو عــضـوي بـه درد آورد روزگار
|
دگــر عــضـوهـــا را نـمـانـد قــرار
|
تــوكــز مـحــنت ديـگران بـيغـمي
|
نــشايــد کـه نـامـت نـهـنـد آدمي[69]
|
اين سخن، درست، برگرفته از حديث نبوي است:
«حالِ مردم با ايمان در دوستي با يكديگر و ابراز رحمت و عاطفت نسبت به يكديگر، حالِ پيكر يك انسان است كه چو عضوي از آن به درد آيد، باقي اعضاي آن پيكر با بيخوابي و تب، با آن عضو همدردي ميكنند.»[70]
در آرمانشهر سعدي، عُمربن عبدالعزيز،كه نگين گرانبهايي بر انگشترش بود، وقتي در مردم آرام و توان نمیبیند، وجودش همواره مضطرب و نگران میشود، بر غريبان و يتيمان دل ميسوزاند، در نتيجه، پول حاصل از فروش نگين را به درويش و مسكين و محتاج ميدهد:
چــو در مـردم آرام و قوّت نـديــد
|
خـود آسـوده بــودن مـروّت نـديـد
|
چــو بـيـند كسي زهر در كام خلـق
|
كياش بگذرد آب نـوشـين به حلق
|
بـفرمـود و بـفــروختنـدش بـه سيـم
|
كـه رحم آمدش بـر غـريب و يـتيم
|
بــه يـك هـفته نقدش بـه تاراج داد
|
به درويش و مسكين و مـحتاج داد[71]
|
گاندي ميگويد:
«در جهان فقط يك نيكي وجود دارد و آن دوست داشتن ديگران است.»[72]
و شاعر قباديان، ناصرخسرو، آورده است:
خـلق هـمه يكســره نهـال خدايـنـد
|
هيچ نه بشكن تو زين نهال و نه بـركـن
|
خون به ناحق، نهال كندن اوياست
|
دل ز نــهال خـــداي كـنـدن، بـركـن
|
توجّه به ضعيفان، غريبان، ناتوانان و زيردستان در فرهنگ بشر دوستانهی سعدي، منزلتي والا دارد. انسان بايد درون فروماندگان را شاد كند تا خداوند متعال در روز قيامت او را شاد و مسرور نمايد:
بــه حـــال دل خـســتـگان درنـگـر
|
كــه روزي دلــي خـسته باشي مگر
|
درون فــرومـانــدگــان شـــادكــن
|
ز روز فــرومــانـــدگــي يـــادكـن
|
نــه خـواهــنـدهاي بـر درِ ديـگـران
|
بــشـكـرانـه، خــواهـنده از در مران
|
|
79/1139-1141
|
اين همان است كه امام جعفر صادق 7فرمودند:
«هركه خاشاكي از چهرهی برادر مؤمنش برگيرد، خداي عزّوجل برايش ده حسنه نويسد، هركه به چهرهی برادرش تبسّم كند يك حسنه بر اوست.»[73]
توجّه به يتيمان و مهرباني با آنان نيز در آرمانشهر سعدي جايگاه رفيعي دارد. «بوستان سعدي، انسان را تصفيه ميكند. هرجا به نوعي عواطف انساني، همدلي و محبّت با افراد بشر به صُوَر گوناگون جلوهگر است. آفرينندهی بوستان، كه خود در طفلي پدر را از دست داده و از درد طفلان خبر دارد، نه تنها شفقت با يتيمان را دستور ميدهد، بلكه با نگراني كه از كمال انسانيّت سرچشمه ميگيرد، ما را چنين هوشيار ميكند.»[74]
پـدر مـرده را سـايـه بــر ســر فــكن
|
غـبـارش بـيـفشـان و خـارش بــكن
|
ندانـي چــه بودش فرومانـده سخت؟
|
بـود تازه بـيبـيـخ هـرگـز درخـت؟
|
چـو بـيـنـي يـتيـمي سرافكنـده پـيش
|
مده بـوسـه بر روي فرزنـد خـويـش
|
يتـيم ار بـگريـد كــه نــازش خــرد؟
|
وگــر خــشم گيرد كـه بـارش برد؟
|
الا تــا نـگـريــد كــه عـرش عـظيـم
|
بـلـرزد هــمـي چـون بـگريـد يـتـيم
|
بـه رحـمت بـكن آبش از ديده پاك
|
بـه شـفقت بيفشانش از چهره خاك
|
اگـر سايـهی خــود بـرفـت از سرش
|
تـو در سـايهی خـويـشـتـن پـرورش
|
|
80/1142- 1148
|
اهميّت اين موضوع تا جايي است كه اميرمؤمنان علي 7، ما را بر آن متذكّر ميشوند:
«الله الله في الاَيتامِ، فَلا تُغِبّوا أَفواهَهُم و لا يَضيعُوا بحَِضرتكم.»[75]
«خدا را! خدا را! دربارهی يتيمان، نكند آنان گاهي گرسنه و گاهي سير باشند و حقوقشان ضايع گردد.»
14- آداب سخن گويي و مقام و ارزش زبان
زبان و نتيجهی آن، سخن، در تعاليم اسلام داراي ارزش و جايگاه ويژه است و روش سخنگويي يكي از ملاكهاي شناخت انسان واقعي است. سخني كه از روي تعقّل و تفكّر باشد، شايسته است و باعث ارجمندي متكلّم ميگردد. از آنجايي كه برخي رذايل اخلاقي مهم چون دروغگويي، سخن چيني، غيبت، عيبجويي، حسادت و ... از زبان ناشي ميشوند، به زبان و منزلت سخن در آيات قرآنكريم و احاديث معصومين :صريحاً اشاره گرديده است. امام 7مسألهی سخنگويي و ارزش و اهميّت سخنِ صادق و سازنده را در كلام گهربار خود به تصوير ميكشد:
«اللُْسانُ سَبعُ ان حُلَّي عَنَه عَقَر.»[76]
«زبانِ تربيت نشده، درندهاي است كه اگر رهايش كني ميگزد.»
«ايّاكَ أَن تَذكُرَ مِنَ الكلامِ مايكونُ مُضحِكاً وَ اِن حَكيتَ ذلِكَ عَن غَيركَ.»[77]
«از سخنان بيارزش و خندهآور بپرهيز، گرچه آن را از ديگران نقل كرده باشي.»
«اين زبان سركش، صاحب خود را به هلاكت مياندازد. به خدا سوگند، پرهيزگاري را نديدهام كه تقوا براي او سودمند باشد، مگر آن كه زبان خويش را حفظ كرده باشد و همانا زبان مؤمن در پس قلب او و قلب منافق از پس زبان اوست؛ زيرا مومن هرگاه بخواهد سخني بگويد، نخست، ميانديشد، اگر نيك بود اظهار ميدارد و چنانچه ناپسند، پنهانش ميكند.»[78]
در آرمانشهر سعدي، سنجيدهگويي داراي قدر و منزلت است. اصولاً سخن سنجيده سخني است كه از سر انديشه برآيد و باعث ارجمندي متكلّم گردد. در عالم تربيت سعدي، بايد گفتار، ساختهي انديشه باشد:
نـــبايــد سخـن گـفـت نـاســاخـتـه
|
نـشــايــد بــريــدن نــيـنـداخـــتــه
|
تـأمّلكـنـان در خـطــا و صــــواب
|
بــه از ژاژخـايـان حـاضــر جــواب
|
كمـال است در نفس انسـان سـخـن
|
تـو خـود را بـه گـفـتار نـاقص مكن
|
|
153 و 154/2890-2892
|
باب چهارم گلستان سعدي در بيان فوايد «خاموشي» آراسته است و حكايت بازرگاني كه او را هزار دينار خسارت افتاده است و به پسر خود ميگويد: نبايد اين سخن با كسي در ميان نهي؛ زيرا ثمرات بازرگان به كم شدن سرمايه و ورشكستگي زيانخيز است و اين رازي است كه به نظر بازرگان بصير ناچار بايد پنهان بماند:
نخواهي كه باشي چو دف روي، ريش
|
چو چنگ، اي برادر، سرانداز پيش
|
|
156/2960
|
شيرين زباني و خوش بياني كمندي است كه ديگران را به دام مياندازد؛ چون موي است كه ميتوان با آن فيل خشمگين را اسير كرد:
بـه شيـريـن زبـانـي و لطف و خوشي
|
تـوانـي كه فيلي به مويـي كـشـي[79]
|
بـه شـيريـن زبــانـي توان بُـرد گــوي
|
كـه پيوسـته تلخـي بَـرَد تُـند روي
|
تـو شـيـريـن زبـانـي ز سـعدي بـگيـر
|
ترش روي را گو بـه تلـخي بـمـير
|
|
122/2177و 2178
|
راستگويي در گفتار، از ديگر محورهاي اخلاقي آرمانشهر سعدي در آداب سخنگويي است. اگر انسان سخنِ راست بگويد و در بند بماند بهتر از آن است كه سخن دروغ او را از بند رهايي بخشد:
تا نيك نداني كه سخن عين صواب است
|
بايـد كه به گفتن دهـن از هم نگشايي
|
گـر راسـت سخـن گويـي و در بـند بماني
|
به زان كه دروغت دهد از بند رهايي[80]
|
شيخ شيراز دو چيز را طَيرهی[81] عقل ميداند: دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي.
گرچـه پيش خردمند، خـامشـي ادب است
|
بـه وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشي
|
دو چيـز طَيرهی عقـل است دم فـرو بستن
|
بـه وقـت گفـتن و گـفتن بـه وقـت خـاموشـي[82]
|
نتيجه
نهجالبلاغهی امام علي 7چون درياي جوشان و خروشاني است كه شاعران توانا به فراخور توانايي خود از آن بهرهمند شدهاند.بر گسترهی ادب غنايي كه بخش عمدهی ادب فارسي را در بر ميگيرد، سعدي شيرازي با خلق آثار ماندگار و جاويد خود، چونان فرزانهاي تيزبين و روشن بين از مضامين شاخص و ارزشمند اخلاقي و اجتماعي معصومين، بهخصوص نهجالبلاغهی امام علي 7، الهام گرفته است. تأثير اين مهم باعث شده است آثار سعدي همانند درياي پهناوري شود كه به صورتهاي مختلف ميتوان در آن خوض و غور كرد؛ چون اين معلّم اخلاق بر قامت حكمت عملي، جامهی زيبايي از ادبيّات فارسي پوشانده است و اين حكمت عملي را به پاي كبوترِ نامهبرِ سبكبالِ تيز پرواز شعر و ادب خود بسته و آن را در همهی آفاق به پرواز درآورده است. لذا با بررسي آثار منثور و منظوم اين شاعر توانا به روشني ميتوان تأثير زيباي نهجالبلاغهی امام علي 7را در آن يافت. اين مهم خود ميتواند موضوع يك رسالهی كارشناسي ارشد يا دكتري زبان و ادب فارسي قرارگيرد، تا زواياي واقعي سخنان اين امام همام در آيينهی تمامنماي آثار اين شاعر پي خجسته هويدا گردد. كوتاه سخن آنكه، سعدي شاعر حضرت علي 7 و مداح فرزندان والا گهر اوست.
كسي را چه زور و زهره كه وصف علي كند
|
جبّار در منـــــاقب او گفته هـَـــل اَتـي
|
منابع
1. قرآنكريم، ترجمه: الهي قمشهاي، مهدي.
2. توسي، خواجه نصيرالدّين، اوصاف الاشراف، تصحيح: شمسالدّين، سيّد مهدي، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اوّل، 1369ش.
3. چوهدري، محمّد شريف، «پندآموزي سعدي در تربيت ديني و ادب اجتماعي»، در: نامهي پارسي، شمارهي دوم، سال اوّل، 1375ش.
4. حافظ، شمسالدّين، ديوان غزليات، بهكوشش خطيب رهبر، خليل، تهران: صفي عليشاه، چاپ بيست و نهم.
5. دشتي، محمّد، نهج البلاغه، تهران: رامين، چاپ اوّل. 1379ش.
6. رسولي محلاتي، سيّد هاشم، غرر الحكم و درر الكلم آمدي، تهران: نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اوّل، 1377ش.
7. رودكي، ابومحمّد، ديوان اشعار، شرح و توضيح: دانشپژوه، منوچهر، تهران: توس، چاپ اوّل، 1374ش.
8. دينشاه ايراني، اخلاق ايران باستان، تهران: فروهر، چاپ پنجم.
9. رستگار، منصور، مقالاتي دربارهي زندگي و شعر سعدي، شيراز، دانشگاه پهلوي سابق (شيراز)، 1352ش.
10. سجادي، سيّد جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، تهران: طهوري، چاپ هفتم، 1383ش.
11. سعدي، مشرفالدّين، بوستان، تصحيح و توضيح: يوسفي، غلامحسين، تهران: خوارزمي، چاپ هفتم، 1381ش.
12. ــــــــــــــــــــــــــ گلستان، تصحيح و توضيح: يوسفي، غلامحسين، تهران، خوارزمي، چاپ هفتم، 1368ش.
13. ــــــــــــــــــــــــــ ، گلستان، بهكوشش: خطيب رهبر، خليل، تهران: صفي عليشاه، چاپ دهم، 1374ش.
14. ــــــــــــــــــــــــــ كليّات، بهاهتمام: فروغي، محمّد علي، تهران: اميركبير، چاپ نهم، 1372ش.
15. ــــــــــــــــــــــــــ گلستان، شرح و توضيح: خزائلي، محمّد، بيجا: علمي، چاپ اوّل، 1344ش.
16. ــــــــــــــــــــــــــ بوستان، توضيح: خطيب رهبر، خليل، تهران: صفي عليشاه، چاپ دوم، 1373ش.
17. صفوي، آزرمي دخت، «سعدي، مرد بشر دوست»، مجله يغما، شمارهي 5، سال بيست و سوم، 1349ش.
18. غزالي، ابوحامد محمّد،كيمياي سعادت، بهكوشش: حديوجم، حسين، تهران: علمي فرهنگي، 1361ش.
19. كاشاني، عزّالدّين محمود، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، تصحيح: همايي، جلالالدّين، بيجا: هما، چاپ ششم،1381ش.
20. كليني، ابيجعفر محمّد، اصول كافي، جلد 3، ترجمه و شرح: مصطفوي، سيّدجواد، بيجا: دفتر نشر فرهنگ اهلالبيت، بيتا.
21. مسكويه، احمد بن محمّد، جاويدان خرد، ترجمه: محمّد شوشتري، تقيالدّين، بهتصحيح: ثروتيان، بهروز، بيجا: فرهنگ كاوش، چاپ دوم، 1374ش.
22. مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاق، تهران: صدرا، چاپ بيست و هفتم.
23. قبادياني، ناصر خسرو، ديوان اشعار، بهتصحيح: تفنگدار، كرامت، تهران: چكامه، چاپ اوّل، 1374ش.
24. نراقي، ملّا احمد، معراج السّعاده، تهران: فرا روي، چاپ دوم. 1382ش.
25. نراقي، ملّامهدي، جامع السعادات، ترجمه: مجتبوي، سيّد جلالالدّين بيجا: حكمت، چاپ چهارم. 1366ش.
26. نشاط، محمود، «سعدي خودستا نيست»، مجله گوهر، شمارهي 2، سال اوّل. 1351ش.
1- مقالاتي دربارهی زندگي و شعر سعدي، ص406.
1- نهج البلاغه، حكمت 371، ص718.
1- شمارهی صفحه براساس کتاب بوستان سعدی تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی.
2- شمارهی ابیات نقل شده در این مقاله از کتاب بوستان سعدی تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی.
3- امامي، محمّد علي، ذكر جميل سعدي، ص137.
1- ديوان اشعار رودكي، ص49.
2- كيمياي سعادت، ج2، ص391.
1- نهج البلاغه، نامهی 31، ص535.
2- نراقي، معراج السّعاده، ص431.
1- نهج البلاغه، حكمت 476، ص742.
1- مقالاتي دربارهی زندگي و شعر سعدي، ص412.
3- نهج البلاغه، خطبهی 86، ص144.
2- اخلاق ايران باستان، صص16 و 17.
1- مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، ص351.
1- نهجالبلاغه، خطبهی 193، ص402.
3- همان، خطبهی 153، ص282.
4- «نشاط»، مجلّه گوهر، شمارهی 2، سال اوّل، 1351، ص89.
1- بوستان، با توضيحات دكتر خطيب رهبر، ص270.
1- كيمياي سعادت، ج2، ص70.
2- نهجالبلاغه، خطبهی 111، ص213.
1- ديوان غزليات حافظ، ص461.
2- نهجالبلاغه، حكمت 180، ص 666.
2- نهجالبلاغه، نامهی53.
1- فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، ص65.
2- جامعالسعادت، ج2، ص494.
3- نهجالبلاغه، خطبهی76، ص124.
2- فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، ص521.
3- نهجالبلاغه، حكمت31، ص628.
1- همان، حكمت 189، ص668.
2- رجوع شود به: غررالحكم، ج1، ص153.
3- نهجالبلاغه، حكمت 138، ص674.
1- همان، نامهی53، صص570 و 571.
3- همان، خطبهی140، ص258.
1-چوهدري، نامهي پارسي، شمارهي دوم، سال اوّل، صص71 و 72.
2- نهجالبلاغه، نامهی53، ص568.
1- صفوي، مجلّه يغما، شمارهی5، سال بيست و سوم، 1349ش.
2- گلستان سعدي، به كوشش: خليل خطيب رهبر، صص79 و 80.
3- خزائلي، شرح گلستان سعدي، ص255.
4- بوستان سعدي، باب اوّل.
1- مقالاتي دربارهی زندگي و شعر سعدي، ص420.
2- نهجالبلاغه، نامهی47، ص558.
2- همان، نامهی 31، ص536.
3- همان، خطبهی 176، صص 335 و 337.