معرفي و نقد كتاب «اسلام و خشونت در عصر مدرن»[1]
کمالی اردکانی علی اکبر
معرفي و نقد كتاب «اسلام و خشونت در عصر مدرن»[1]
دكتر علي اكبر كمالي اردكاني[2]
بحث و بررسي پژوهشگران و تحليلگران مسائل سياسي در خصوص جريانهاي مختلف اسلامگرا در دهههاي اخير و خصوصاً به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي، همواره رو به افزايش بوده است، اما حادثه يازده سپتامبر 2001 در آمريكا، نقطه عطفي در اين مطالعات و جهتگيريهاي آن محسوب ميشود. به اعتقاد بسياري از محققان، از اين مقطع به بعد، كليشهها و برچسبهاي ستيزهجويانه از اسلام و مسلمانان در دنياي غرب به شدت افزايش يافته، تا جايي كه بسياري مدعي شدهاند كه اسلام و مسلمانان، مظهر تروريسم و اعمال خشونتآميز در دنياي مدرن هستند. متأسفانه موج عظيمي از تبليغات و نوشتههاي سطحي و ژورناليستي رسانههاي غربي در چند سال اخير، به بهانه اقدامات گروههاي راديكال و تندرويي چون القاعده، مسلمانان را مخالف تكثر، تنوع، تجدد، مذاكره، گفتوگو و سازش معرفي كرده و اعلام جنگ عليه تروريسم را به معناي جنگ عليه اسلام دانستهاند. در چنين فضايي، لزوم برنامهريزي گسترده براي مقابله با تهديد اسلامگرايان يا خطر سبز[ Green peril] مورد تأكيد قرار گرفت. در اين ميان، معدود افراد محققي نيز وجود داشتهاند كه در مراكز تحقيقاتي دانشگاهي، به بررسي عميق ابعاد موضوع «اسلام و خشونت» پرداخته و تلاش كردهاند كه به تحليل ريشههاي حوادث دهه اخير در جهان اسلام و برخوردهاي متفاوت مسلمانان با غرب بپردازند. بيترديد، آشنايي با چنين تحقيقاتي براي ما ايرانيان كه به عنوان يكي از مراكز اصلي جريان اسلامگرايي در دنيا معرفي ميشويم، خالي از لطف نيست. كتاب «اسلام و خشنونت در دوران مدرن» اثر خانم دكتر بيورلي ميلتون ادواردز از معدود آثار تحقيقي و نسبتاً موفقي است كه براي فهم ريشهها و علل اصلي برخوردهاي جريانات اسلامگرا با غرب تلاش كرده است. نامبرده كه استاد دانشكده علوم سياسي دانشگاه كوئين بلفاست، واقع در ايرلند شمالي است، نزديك به دو دهه است كه در حوزه اسلام سياسي، خاورميانه، منازعه اعراب و اسرائيل و مسئله فلسطين مطالعه ميكند. «سياست اسلامي در فلسطين» (1996) «سياستهاي جاري در خاورميانه «(1999)» اسلام و سياست در جهان معاصر» (2004) و «بنيادگرايي اسلامي از سال 1945» (2005) از جمله كتابهاي منتشر شده وي در اين حوزه است. در اين جا به معرفي و نقد مختصر كتاب «اسلام و خشونت در عصر مدرن» ميپردازيم. كه در 231 صفحه، شامل پيشگفتار، مقدمه، پنج فصل، جمعبندي، كتابشناسي ونمايه منتشر شده است.
1. معرفي كتاب
پيشگفتار
مؤلف در پيشگفتار، اشاره ميكند كه تحقيقات مربوط به نگارش اين كتاب را قبل از حادثه يازده سپتامبر 2001 آغاز كرده، اما بيترديد، پيآمدهاي اين حادثه، در ظاهر و نتايج آن تأثير داشته است. وي با اشاره به تجربه حضور و زندگي در جوامع موسوم به پر خشونت در خاورميانه، تأكيد ميكند كه هدف او بررسي دقيقتر پديدههايي است كه نوعي برداشت سطحي از آن در جوامع غربي، رايج شده است. از نظر وي چنين كاري باعث ميشود كه با به دست آوردن تصويري كاملتر از اسلام و بخشهاي خشونتآميز آن، بتوان تروريستها را از جنگجويان آزادي خواه، و اقدامات عادلانه را از ناعادلانه متمايز ساخت. در نهايت، تأكيد ميشود كه مطالب اين كتاب به معني دفاعيهاي براي اعمال تروريستي كه به نام اسلام صورت ميگيرد، نخواهد بود.
مقدمه
در مقدمه هجده صفحهاي كتاب، مؤلف تلاش ميكند ضمن ارائه نمايي از مطالب كتاب، خلاصهاي از مطالب فصول پنجگانه و نحوه سازماندهي آنها را بيان كند. از جمله مهمترين نكات اين مقدمه، آن است كه امروزه گفته ميشود كه اگر چه همه مسلمانان، تروريست نيستند، اما متأسفانه برخي از تروريستهاي جهان، مسلمان هستند. (ص 1) اسلام، دين بيش از يك ميليارد نفر از انسانها در سراسر دنياست كه نژادها، فرهنگها و شرايط سياسي ـ اقتصادي گوناگوني دارند. جزمگرا، مذهبي، سكولار، سوسياليست، محافظهكار، اصلاح طلب، بنيادگرا و دهها صفت ديگر را ميتوان به يك مسلمان نسبت داد. در داخل و ميان مسلمانان، شاخهها و تقسيمبنديهاي بسياري وجود دارد. بنابراين، تنوع در هويت مسلمانان، بسيار بيش از فهم ساده غربيها از اسلام و ايمان است. (ص 2)
در اسلام، مانند يهوديت و مسيحيت، ارزشها، رفتارها و مباحث صلحآميز بسياري وجود دارد، اما در حال حاضر در دنياي غرب، فقط روي مفهوم جهاد و برخي جنبههاي خشونتآميز اسلام، تاكيد ميشود. (ص 6) از زمان وقوع حادثه يازده سپتامبر، به طور روزافزوني، تروريسم و خشونت را به اسلام و مسلمانان نسبت ميدهند و در واقع، معتقدند همه گروههاي اسلامي باور به اعمال خشونت آميز دارند؛ مگر آن كه خلاف آن ثابت شود. به علاوه، اسلام به طور روزافزوني به عنوان آنتيتزي براي نظم نوين جهاني، مطرح شده و تروريسم اسلامي را واكنش مسلمانان به مدرنيته غربي و جهاني شدن عنوان ميكنند. به هر حال، اين كتاب تلاش ميكند بدون ورود به مباحث عيني و جزئيات خشونتها و اقدامات گروههاي اسلامي در افغانستان، عراق، چچن، الجزاير و... به اموري نظري و تئوريك بپردازد. (ص 8)
فصل اول
اين فصل به بيان تاريخچهاي از رابطه اسلام و خشونت از ابتدا تا عصر حاضر، اختصاص يافته است. نگارنده پس از تأكيد بر اين كه علاوه بر اسلام، هنوز، يهوديت، مسيحيت، هندوئيسم و ... در زندگي مردم در كشورهاي مختلف تأثير دارند، اذعان ميكند كه تلاش قديمي پروژه سكولاريزاسيون براي اخراج مذهب از حوزه عمومي در بسياري از كشورها به ثمر نرسيده و هنوز مذهب به عنوان وسيلهاي براي تنظيم اقتدار و نظم اجتماعي و سياسي به كار ميرود. در ادامه اين فصل، نكات جالبي در خصوص تاريخ دولت و قدرت در اسلام بيان ميشود كه برخي از آنها چنين است:
ـ تأسيس دولت در مدينه توسط پيامبر اسلام، با توجه به فرهنگ و شرايط آن روز جهان عرب، اقدامي خشونتآميز نبوده است. با توجه به پيماني كه پيامبر در ابتداي ورود به مدينه با قبايل مختلف و با اقليتهاي ديني اهل كتاب منعقد كرد، مبناي حكومت اسلامي بر اجماع و صلح بود، نه بر نزاع و جنگ.(ص 35)
ـ صرفنظر از اختلافات شيعيان و اهل سنت در شكل حكومت، به دنبال تشكيل خلافت به عنوان شكل دولت اسلامي بعد از پيامبر اسلام، استفاده از زور و خشونت، امري كنترل شده بود و خليفه، ملزم به رعايت شريعت و قانون الهي بود. (ص 40)
ـ اصل جهاد در اسلام، مطابق فرهنگ و آداب جنگ و صلح در جهان آن روز، بيشتر مربوط به دفاع از مرزها به كار رفته و طبق اصول و قوانين خاصي به كار ميرفت. خشونت كور و قتل و غارت در اسلام وجود نداشته است. (ص 43)
ـ بن لادن را نبايد نماينده اسلام مدرن و اسلامگرايي دانست. چنين افرادي، يك اقليت كوچك و كم طرفدارند كه رسانهها، آنها را بسيار بزرگ كردهاند. (ص 46)
ـ اگر قرار باشد براي متهم كردن مسلمانان به تروريسم، به افسانههاي مربوط به حسن صباح و اسماعيليه برگرديم، بايد به اقدامات جنگجويان صليبي مسيحي در آن دوران و مسائلي نظير آن نيز توجه داشته باشيم. همچنين قرنها يهوديستيزي توسط مردم و رهبران اروپايي نيز نبايد فراموش شود. (ص 48)
فصل دوم
در اين فصل با اشاره به تنش تاريخي و سابقهدار بين اسلام و غرب، به تأثير اين امر در رابطه با مسلمانان در عصر حاضر ميپردازد. از نظر وي، عليرغم مطالعات انجام شده از دهه 1990، در جوامع آكادميك توافقي در خصوص مشكل اصلي اسلام و غرب وجود ندارد. عدهاي، مشكل مسلمانان را مشكل فكري و كلي با جوامع مدرن سكولار دانسته و عمليات تروريستي را اقدام دفاعي در برابر غرب عنوان ميكنند. در مقابل، گروهي خواستار كنار گذاشتن مسائل و اختلافات تاريخي بوده و معتقدند مشكلات و درگيريهاي كنوني، اموري ناشي از عوامل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و منطقهاي هستند. (ص 53) براي نمونه، يكي از مهمترين مشكلات مسلمانان با دنياي غرب، مسئله اسرائيل است؛ زيرا عليرغم تعابير مختلفي كه از رابطه اسرائيل با دنياي غرب مطرح شده، اكثريت قاطع مسلمانان، اسرائيل را مظهر تجاوز و سلطهطلبي غرب بر جهان اسلام ميدانند. (ص 60)
به هر حال، بعد از ماجراي يازده سپتامبر، اقدامات محدود كننده بسياري عليه مسلمانان در غرب انجام شده و قوانين متعددي براي محدود كردن مهاجران مسلمان وضع شده است. اين اعمال باعث شده كه بسياري از مردم غرب نيز از مسلمانان، احساس تهديد و ترس كرده و خواهان برخورد با آنان باشند. تبليغات بيرويه رسانهها و ساختن فيلمهاي متعدد عليه مسلمانها، اين گونه مشكلات را دو چندان كرده است. در اين ميان، مبارزات اصيل مسلمانان براي احقاق حقوق خودشان، كه بر ضد بيعدالتيها، مبارزه با روند استعمار و استثمار غربي و ديكتاتورهاي موجود در كشورهايشان بوده، تحت الشعاع چنين تبليغاتي قرار گرفته است. (ص 80)
فصل سوم
در اين فصل، مباحثي نظري و تئوريك در خصوص تعريف خشونت و جايگاه آن در اديان مختلف، خصوصاً اسلام، و رابطه بحث خشونت و قدرت مطرح ميشود. نگارنده پس از اذعان به دشوار بودن تعريف خشونت در فرهنگ و اديان مختلف، و رابطه آن با بحث حكومت و قدرت، تأكيد ميكند خشونت از نوعي كه هابز بيان كرده، در همه جوامع و فرهنگها وجود دارد. (ص 87)
در مورد خشونت در اسلام نيز اين ابهام وجود دارد كه ما بايد رفتار و اعمال بيش از هزار ساله مسلمانان را مدنظر قرار دهيم، يا آنچه كه در متون اصلي، يعني قرآن و سنت آمده است. نبايد فراموش كرد كه ما با فرقههاي مختلفي از مسلمانها روبهرو هستيم كه برداشتهاي متفاوتي از كتاب و سنت دارند.(ص 88)
شكاف تاريخي بين شيعه و سني و نحوه برخورد آنها با دشمنان داخلي، مسئله شهادت امام حسين(علیه السلام) و سمبل بودن اين شهادت براي شيعيان، تأثير اين جنبه از فرهنگ شيعه در پيروزي انقلاب اسلامي، جايگاه خشونت در شريعت اسلامي و رابطه آن با بحث قدرت و عدالت، ظهور فرقه وهابيت در عربستان و تمايز آن با ساير فرقههاي اهل سنت در نحوه استفاده از زور و برخورد خشونت آميز آنها با ساير مسلمانان (ص 103) ديدگاههاي اجتهادي امام خميني(ره) در مبحث ولايت فقيه (ص 109)، بحث خشونت در عرصه عمومي و خصوصي و به ويژه، مسئله خشونت در برخورد با زنان در جهان اسلام (ص 112)، نمونهاي از مباحث مفصل و قابل توجهي است كه مؤلف در اين فصل به بررسي آنها پرداخته است.
فصل چهارم
در اين فصل، جنبه ديگري از رابطه مذهب و خشونت، با عنوان «خشونت مقدس» مطرح شده كه در واقع، تلاش براي توضيح پديده شهادت در اسلام است. براي اين كار، مؤلف، بحثي را در خصوص «قرباني كردن» افراد و انگيزه آنها در اديان و فرهنگهاي مختلف، ارائه ميدهد. از نظر وي بحث فدا شدن افراد به خاطر ملت، سرزمين، مذهب و مبارزه با ظلم و ستم، سابقهاي طولاني در تاريخ داشته و در اديان و سرزمينهاي مختلف از چنين افرادي تجليل شده است. با اين حال نبايد فراموش كرد كه مفهوم فدا شدن يا جانبازي افراد در فرهنگ سكولار امروز جهان غرب، بسيار ظاهري و سطحي، مطرح ميشود و افراد تنها در قالبهاي كوچك و خردي چون هنر، مد، ورزش، تئاتر، فيلم و... با آن روبهرو ميشوند. به هر حال، نمونههايي چون پديده كاميزاكي در ژاپن در دوران جنگ جهاني و بمبگذاران انتحاري در ميان ببرهاي تاميل، نمونههاي غير اسلامي چنين پديدهاي است؛ بنابراين، پديده بمبگذاري انتحاري يا شهادت طلبانه را نبايد خاص مسلمانان دانست. (ص 140)
با اين حال، موج بمبگذاريهاي شهادتطلبانه مبارزان فلسطيني (60 مورد بين سالهاي 2000 تا 2002) و نمونههاي متعدد ديگري كه توسط القاعده در عراق، افغانستان و ساير مناطق انجام شده، باعث شده كه امروزه اين پديده، ارتباط بسياري با مسلمانان داشته باشد. به اين ترتيب، تشكيل علني گروههاي شهادتطلب در مناطقي چون فلسطين، عراق، ايران، چچن، جامو و كشمير و... بسيار چشمگير است. عليرغم همه اين مسائل، نبايد فراموش كرد علماي مسلمان در خصوص اين نوع عمليات، خصوصاً در برخورد با شهروندان بيگناه، اجماع نداشته و در مواردي صراحتاً، آن را نهي كردهاند.
فصل پنجم
در اين فصل نيز تلاش شده تا در ادامه مباحث فصل چهارم، پديده «ترور مقدس»[Holy terror] به عنوان مظهر خشونت در عصر مدرن، مورد بررسي همه جانبه قرار گيرد. از نظر مؤلف، بدون بررسي عوامل محيطي، امنيتي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي كه منجر به وقوع ترورهاي اخير توسط مسلمانان شده، درك ابعاد مختلف خشونت اسلامي آسان نيست. از نظر وي براي درك قيامهاي مسلمانان بايد به محل زندگي آنها، نوع نظام سياسي حاكم و مشكلات خاص هر يك توجه كرد؛ زيرا برخي از مسلمانان با نظامهاي ديكتاتوري سركوبگري چون رژيم حاكم بر مصر مبارزه ميكنند، برخي از آنها در فلسطين و لبنان، عليه اشغالگران سرزمينهاي خود در نبردند و برخي از آنها نظير مسلمانان بوسني، گرفتار خشونتهاي كور نژادي شدهاند. متأسفانه عدم تفكيك اين مسائل باعث شده كه در دنياي غرب، همه مسلمانان نظير حزبالله لبنان، وهابيون عربستان سعودي، فلسطينيهاي حماس، لوئيس فراخوان و جنبش ملت اسلام در آمريكا، مقاومان بوسنيايي در برابر صربهاي جنايتكار، اخوان المسلمين اردن و حتي جمعيت اسلامي ضد مواد مخدر در آفريقاي جنوبي، در يك عنوان و به عنوان بنيادگرا ديده شوند. (ص 178) متأسفانه در گفتمان غالب كنوني در دنياي غرب، فرض ميشود كه همه مسلمانان، طرفدار خشونت بوده و همه اسلامگراها، بنيادگرا هستند. (ص 181)
به هر حال بايد توجه داشت كه «هدف ما انكار اين امر نيست كه بسياري از گروهها، خشونت سياسي و ترور را با نام و سمبل ديني انجام ميدهند؛ قصد دفاع از اعمال تروريستي اين افراد را كه به نام اسلام، اقدام ميكنند، نداريم، و نميخواهيم به ترور و خشونت، مشروعيت بدهيم... بلكه قصد داريم به اين سؤال، پاسخ بدهيم كه آيا طبيعت اسلام، خشونت و مرگ را تشويق ميكند يا تنها معدودي از مسلمانان، ترور را با نام اسلام انجام ميدهند؟» (ص 185)
جمع بندي
بعد از حادثه سپتامبر، در مقابل سيلي از سؤالها و ابهامات در مورد علل وقوع اين حادثه، مهمترين پاسخ و راهكار برخورد با «تروريسم اسلامي»، برخورد نظامي بوده كه منجر به اشغال كشورهاي افغانستان و عراق و كشته شدن هزاران نفر شده است. در حالي كه حتي با كشته شدن بن لادن و ساير رهبران القاعده نيز انديشه و علت پيدايش چنين جريانهايي از بين نميرود. «راهكار برخورد با پديده تروريسم جهاني، علاوه بر برخورد نظامي، استفاده از راهكارهاي سياسي، ديپلماتيك، اقتصادي و حقوقي است. برخورد با اين مسئله، نيازمند برخوردي چند جانبه و چند وجهي است كه زمينهها و محيط پيدايش آنها را هم شامل شود. براي گفتوگو با مسلمانان، ابتدا بايد مشخص كرد كه در عرصه اسلامگرايان چه جريانهايي وجود دارد. اگر ما همه مسلمانان را به عنوان تروريست بدانيم، تنها راهحل، حذف همه آنهاست! اما اگر تنها گروههايي را تروريست بدانيم، ميتوانيم با بقيه آنها گفتوگو كنيم». (ص 195) نميتوان چنين موضوعاتي را سياه و سفيد ديد و به پيچيدگيهاي آنها توجه نكرد. اين امر شايد باعث شود كه رابطه اسلام و تروريسم در عصر مدرن شكسته شود. (ص 196)
2. برخي از نقاط قوت كتاب
هر چند قضاوت در خصوص نقاط قوت و ضعف چنين كتابي، كار سادهاي نيست، اما به نظر ميرسد برخي از نقاط قوت آن را ميتوان چنين دانست:
1. تلاش مؤلف براي قضاوت بيطرفانه نسبت به موضوع تحقيق و ادعاي اين كه تلاش داشته كه ارزشهاي شخصياش را به عنوان يك زن، مادر، انسان غربي و ... در تحقيق داخل نكرده (ص 8) و گرفتار كليشههاي رايج نشود.
2. تلاش مؤلف براي ترجمه و تبيين برخي از مفاهيم مهم اسلامي كه تاكنون در دنياي غرب، كمتر بررسي و فهميده شدهاند. براي نمونه، وي مفاهيمي چون تقليد و اجتهاد (ص 85) فتنه (ص 90) شريعت (ص 98) فريضه (ص 99) فتوا (ص 100) ولايت فقيه (ص 109) و شهيد و شهادت (ص 128) را ترجمه كرده و تا حدودي توضيح داده و تلاش ميكند كه مخاطب غربي را با معنا و جايگاه آنها در ميان مسلمانان آشنا سازد.
3. استناد مستقيم مؤلف به برخي از آيات قرآن كريم و ذكر ترجمه انگليسي برخي از آيات مرتبط با موضوع كه با توجه به جايگاه قرآن در ميان مسلمانان ميتواند به درك مطلب، كمك زيادي بنمايد. براي نمونه، استناد به آيات سوره شوري، حج و نساء در صفحات (43، 44، 91، 111، 123، 137).
4. استناد مؤلف به سخنان يا آثار طيف وسيعي از شخصيتهاي مذهبي، سياسي يا اجرايي مسلمانان در عصر كلاسيك و دوران معاصر كه حاكي از اطلاعات گسترده وي در اين حوزه است. براي نمونه، با توجه به نوع مباحث ارائه شده به مطالب افرادي چون غزالي، ابن خلدون، مودودي، سيد قطب، راشد الغنوشي، امام خميني، سيد محمد خاتمي، حسني مبارك و بن لادن اشاره شده و نظرات آنها مورد بحث قرار گرفته است.
در مجموع ميتوان گفت كه مؤلف تلاش زيادي كرده كه تا با تحقيق گسترده در موضوع مورد بررسي، مطالب خود را به صورت مستند بيان كند و اين مهمترين ويژگي مثبت براي هر كار تحقيقي است.
3. برخي از نقاط ضعف كتاب
عليرغم تلاشهاي بسيار زياد مؤلف و اطلاعات گستردهاي كه وي از فرقهها و گروههاي اسلامگرا گردآوري كرده، نقاط ضعفي نيز در كار وي ديده ميشود:
1. از نظر اين جانب، مهمترين نقطه ضعف اين كتاب، نوعي محافظهكاري است كه مؤلف در بيان مطالب، دچار آن شده است. بيترديد، بيان حقايق در مورد ماهيت صلحآميز دين مبين اسلام، آن هم در فضاي تبليغاتي رسانههاي غربي عليه اسلام و مسلمانان، كار دشواري است. از اين رو نوعي احتياط شديد در گفتار مؤلف ديده ميشود. وي دو بار در پيشگفتار و صفحه پاپاني فصل پنجم (ص 185) به صراحت اعلام ميكند كه قصد دفاع از اعمال تروريستي مسلمانان را ندارد. به علاوه پس از اشاره مختصر به برخي از جنبههاي صلحآميز در آئين اسلام، از نتيجهگيري در اين مورد خودداري كرده و تنها اين سؤال را مطرح ميكند كه آيا نبايد به اين جنبهها نيز توجه شود؟
2. مؤلف به راحتي ميتوانست دهها مورد از مواردي را كه دخالت مستقيم قدرتهاي غربي در امور داخلي و سرنوشت كشورهاي اسلامي، باعث خشم مسلمانان شده، بيان كرده و علل نارضايتي جنبشهاي اسلامگرا از اين اعمال را نشان دهد. با اين حال، كمتر وارد اين مباحث شده و براي نمونه، تنها به اين مورد اكتفا ميكند كه اين سازمان سيا[C I A] بود كه بن لادن و اطرافيانش را در دهه 1980 عليه دخالت شوروي در افغانستان، مسلح كرد و آموزش داد. (ص 170)
در پايان بايد گفت اين كتاب، به رغم نواقص و كاستيهاي آن، كتاب مناسبي براي پژوهشگران حوزه انديشه سياسي اسلام است كه تلاش دارند به تهمتهاي گسترده رسانههاي غربي در خصوص ارتباط اسلام با خشونت پاسخ دهند؛ چرا كه در آن، اولين گامها براي معرفي بهتر اسلام و جريانهاي اسلامگرا به دنياي غرب برداشته شده است.
پی نوشت ها:
1. Beverly Milton-Edwards, Islam and Violence in the Modern Era, Pal gave Macmillan, 2006.
2. پژوهشگر در حوزه انديشه سياسي اسلام