سنتهاي الهي و رويدادهاي تاريخ؛
بررسي موردي ديدگاه مقريزي در اغاثة الامة بکشف الغمه
زهرا روحالهي اميري*
تاريخ دريافت: 16/8/87 تاريخ تأييد: 20/10/87
توجه به تاريخ و حوادث عالم از گذشتههاي دور براي انسانها اهميت وافري داشته است. اين امر براي مورخان مسلمان به جهت اهداف خاصشان از پيگيري تاريخ، اعتبار بيشتري داشت. مقريزي، مورخ مصري قرن نهم، مانند بسياري از مورخان مسلمان توجه ويژهاي به تاريخ داشته است، گرچه او در زمينههاي ديگر هم قلم زده است. او مانند مورخ معاصرش، ابن خلدون، از اولين كساني است كه به چرايي و چگونگي وقايع و حوادث عالم توجه كرده است. در ميان آثار مقريزي، كتاب اغاثة الامة بکشف الغمه به دليل نگاه فلسفي و توجه خاص او به تأثير مسائل اجتماعي و اقتصادي به رويدادهاي تاريخي، متمايز از ديگر آثار اوست.
واژههاي کليدي: مقريزي، نگرش تاريخي، سنّت الهي، قانونمندي در تاريخ.
مقدمه
كتاب اغاثة الامه بكشف الغمه (نجات امت با برطرف كردن غم و اندوه) تأليف تقيالدين احمد بن علي المقريزي در حوزه تاريخ با اهتمام دكتر جمال الدين الشيال در 1358 ق منتشر شده است. مستشرقان زيادي در تأليفات خويش به اين كتاب استناد كردهاند؛ اين كتاب از اهميت بسياري برخوردار است، به گونهاي كه شيال معتقد است كه تاريخنگاران مصري از آن بينياز نيستند. كتاب شامل يك مقدمه و هفت فصل ميباشد. مؤلف در مقدمه علت تأليف كتاب را ريشهيابي مشكلات و معضلات عصر خود بيان ميكند.
فصل اول به بيان اهميت تاريخ ميپردازد و به اين قاعده كلي اشاره ميكند كه هميشه انسانها گذشته را بهتر از حال ميدانند، زيرا مصائب اندكي را كه خود ميچشند بيش از مصائب ديگران تلقي ميكنند. مولف ميگويد بيان تاريخ گذشته به تحمل مصائب كنوني ميتواند كمك كند.
مقريزي براي شناساندن تاريخ در فصل دوم به سير حوادث و وقايع تلخ تاريخي مصر از زمانهاي دور تا سال 776 ق اشاره ميكند. فصل سوم به علل و عوامل وقايع و مصائب تا زمان مؤلف اختصاص يافته است. فصل چهارم در بيان اقسام مردم و احوالات آنهاست كه با ديدگاهي اجتماعي در پنج قسم مردم را دستهبندي كرده و ميزان خسارتي كه در اين وقايع ديدهاند را بررسي نموده است.
فصل پنجم در بيان افزايش قيمت اجناس و اخبار شدائد زمان به سبب زياد شدن اين قيمتها است. در فصل ششم عوامل درمان آلام مردم بيان شده و در فصل آخر هم به بيان محاسن اين تدبير پرداخته است.
زيستنامه مقريزي
احمد بن علي مقريزي متولد سنه 1364 م / 766 ق در منطقه «برجوان»، جايي كه امروزه در محدوده شهر قاهره قرار دارد، در خانوادهاي معروف و اهل علم زاده شد. نياي او عبدالقادر بن محمد بن تميممحييالدين مقريزي بعلبكي از محدثان و فقهاي بزرگ حنبلي مذهب بود كه در بعلبك از زينب بنت كندي و در دمشق از ابن عساكر و ابن قواص و در قاهره از بهاءبن قيم حديث شنيد. او به دليل تسلط بر مذهب حنبلي، شيخ دارالحديث ابن عساگر گشت. وفات عبدالقادر در سال 730 ق بود.[1] اما پدرش مدرس جامع طولون و يك فقيه حنفي شد. اين تغيير مذهب شايد به اين جهت بوده كه مذهب علامه شمسالدين ابن صائغ پدر همسر ايشان حنفي بوده است.[2] احمد نيز ابتدا مذهب حنفي داشت؛ ابن تغري بردي حتي از تمايلاتش به مذهب ظاهري هم خبر ميدهد؛[3] ليكن به مسلك شافعي گراييد.[4] او از اساتيد به نام بهره برد و از آنها سماع حديث كرد؛ از جمله شيخ برهان الدين ابراهيم بن احمد بن عبدالواحد شامي، ناصرالدين محمد بن علي حراوي، برهان الدين هيثمي و در مكه هم از ابن سكر و نشاوري.
مقريزي از اساتيدي چون اذرعي، بهاءالدين ابي البقا و اسنوي اجازه حديث دريافت كرد. او در علوم مختلف تصانيف مفيدي را عرضه كرد و به عنوان محدث، مورخ و صاحب فنون، معروف گشت.[5] به جهت موقعيت مناسب اجتماعي خانوادهاش نسبت به تحولات زمان خود و مناسبات سياسي دولت مملوك آگاهي كامل داشت. احمد در دوران جواني با عنوان معلم فرزندان سلاطين و امراي دولت مملوكي وارد دارالحكومه شد و در آنجا به تدريس علوم ديني (قرآن، فقه، نحو، تفسير و حديث) و برخي علوم مثل تاريخ، تقويم، ادب و حساب مشغول شد.[6]
مقريزي به سبب موقعيت خانوادگياش به مناصب حكومتي وارد شد. اول بار در ديوان انشا در قلعه گمارده شد.[7] و سپس در منصب كتابت در 790 ه / 1388م و بعد از آن به نيابت حكومت نزد قاضي القضات شافعي منصوب شد. علت اين امر تحول او از حنفي به شافعي و اشتهار مقريزي در اين مذهب بود. امامت در مسجد جامع الحاكم و شهر قاهره، مدرسي حديث مدرسه مويديه و گرفتن لقب استادي از موفقيتهاي بعدي مقريزي بود. تعيين مقريزي در اين منصب علمي به سفارش استاد بلند پايه او ابن خلدون به سلطان برقوق (784 ـ 801) صورت پذيرفت. اين آشنايي سبب شد تا برقوق، مقريزي را به شغل محتسب بگمارد. برقوق در سال 801 (ق) در حكمي او را به جاي شمسالدين محمد بجانسي، مسئول امور حسبه قاهره در بخش بحري قرار داد.[8] اين مشغله جديد زمينههاي اختلاط و پيوند بيشتر او با طبقات مختلف مردم را فراهم آورد و به دنبال آن تسلط بر مسائل اقتصادي چون نقدينگي و ثبت دقيق كيلها و مقياسهاي مختلف اوزان و در حوزه بهداشت رسيدگي به بهداشت شهر و در حوزه مشاغل سر و سامان دادن به اوضاع، مدارس و پزشكان، معلمين، مهندسين، معمارها و امور طلاب را براي او فراهم آورد.[9]
اشتغال به اين امور مهم و سنگين باعث دوري مقريزي از امور علمي شد. مقريزي در همين سالها ازدواج كرد. دخترش به سال 806 ه / 1403م در سن شش سالگي به علت شيوع طاعون در مصر در گذشت و اين عاملي براي نوشتن كتاب اغاثة الأمّه بكشف الغمه شد و به دنبال آن موجب كنارهگيري وي از مناصب دولتي گرديد. البته اين احتمال هم وجود دارد كه وي به علت بحراني شدن اوضاع اقتصادي مصر در سالهاي قحطي يا به دلايل ديگر از مشاغل دولتي كناره گرفته و به عالم تدريس و مدرسه باز گشته باشد پس از آن او به دمشق رفت و در مدرسه اقباليه و اشرافيه به تدريس حديث پرداخت. اين بار ناصر فرج بن برقوق (808 ـ 801 ه) جانشين ظاهر برقوق به او پيشنهاد نيابت و قضاوت دمشق را داد؛ اما تجارب گذشتهاش و ملامتهايي كه از جانب حكومت به او رسيده بود او را از پذيرش اين مناصب باز داشت.[10] چرا كه با ثروت به ارث رسيده از پدر ديگر لازم نديد تا وقت خود را در مجالس قضا صرف كند.[11]
اولين و بزرگترين تأليف مقريزي كتاب السيرة النبويه بود كه با عنوان امتاع الاسماع بما للرسول من الانباء و الحفده و الاحوال و الاتباع معروف گشت. در سالهاي حضور در دمشق كتاب النزاع و التخاصم في ما بين بني اميه و بني هاشم را با تأكيد بر عصبيتهاي قبيلهاي و با استفاده از نظريات ابن خلدون نگاشت. پس از ده سال اقامت در دمشق، بار ديگر به قاهره بازگشت و دوره جديدي از نشاط علمي و تدريس را شروع كرد. دو بار به حج رفت و در نوبت دوم مدت پنج سال در مكه اقامت گزيد و در اين مدت به درس و بحث و تأليفات كوچك پرداخت؛ از آن جمله است الكلام ببناء الكعبه بيت الله الحرام، ضوء الساري في معرفة تميم الداري، الذهب المسبوك في ذكر من الحج من الخلفاء و الملوك، وصف حضر موت العجيبه والاعلام بمن في ارض الحبشه من ملوك الاسلام. او دوباره به قاهره بازگشت و مهمترين اثر خود با نام المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار درباره آثار تمدني مصر و اخبار شهرهاي بزرگ آن و شرح حال دول را نگاشت كه شايد بتوان آن را انقلابي در موسوعه نويسي اين عصر دانست.[12]
اهميت و ارزش علمي مقريزي به تأليفات بسيار نيست، بلكه به روش او در تأليف اين كتابهاست. توجه مقريزي به مردم و گروههاي مختلف آنها و مشكلات اجتماعي و مسائل اقتصادي، او را نه فقط مورخ راوي بلكه مورخي مبدع و تحليلگري توانا و حسابگري برجسته نشان داد. او موضوعات مختلف را با ادله خاص خود آراست و علاوه بر طرح مشكلات و تشخيص درست آنها و بيان اسباب، علاج آن مشكلات را نيز توضيح داد.
علاوه بر آثار ذكر شده، از ميان انبوه آثار با ارزش مقريزي، كتابها و رسالههاي كوچك او داراي ارزش فراواني هستند. در اين ميان كتاب اغاثة الامة بكشف الغمه از مهمترين آنهاست حاوي اطلاعات ارزشمندي از تاريخ مصر كه در كتب تاريخي ديگر به ندرت مثل آن پيدا ميشود كتاب فوق جزء محدود كتابهاي عربي تأليف شده در حوزه مسائل اقتصادي و اجتماعي است كه امروزه نيز مورد توجه مورخان عصر حاضر قرار گرفته است.
وي در سراسر اين كتاب به بحث محوري قحطي و خشكسالي در مصر اشاره ميكند. سؤال اساسي او كه در مقدمه به آن اشاره كرده اين است كه چرا مصر در طول تاريخ با وجود رود پر آبي مثل نيل، به دفعات دچار قحطي و گرسنگيهاي گسترده شده است. او براي پاسخگويي به اين سؤال به اسناد و مدارك گذشته مصر و همچنين كتب كهن مراجعه نموده و اين فرضيه را در مقدمه كتاب خويش مطرح و اثبات كرده كه قحطيهاي پيدرپي محصول سوء تدبير علما، زعما و حكام و غفلت آنها از توجه به مصالح بندگان و زيردستان و مردم عادي بوده است.
حال در اين جا اين سؤال مطرح ميشود كه آيا ارتباطي طبيعي ميان فرضيه و سؤال مقريزي وجود دارد. پاسخ اين سؤال منفي است، اما در ذيل بحث فلسفه تاريخ و اجراي سنن الهي ميتوان به خوبي ارتباط آن را دريافت.
سنتهاي الهي و اجتماعي
جامعهشناسان معتقدند كه جوامع بشري از قوانين اجتماعي پيروي ميكنند. قوانيني كه عموميت و كليت دارند. اسلام هم به قوانين اجتماعي معتقد است. واژه خاصي كه در متون اسلامي براي قانونمندي جامعه و تاريخ به كار ميرود «سنت» است. در آغاز به تبيين مفهوم سنت ميپردازيم. مرحوم علامه طباطبايي در كتاب شريف الميزان سنت را به معناي طريقهاي ميداند كه جامعه در آن سير ميكند.[13] با اين تعريف ميتوان گفت سنتهاي الهي آن بخش از تدابير و سازماندهيهاي خداوند را در بر ميگيرد كه استمرار داشته و رويه غير قابل تبديل و تحويل را دارا بوده است. اين سنت در هر شرايط و زماني حاكم است.[14]
آنچه به بحث ما مربوط ميشود يك نوع از سنن الهي است و آن سنتهاي اجتماعي و تاريخي است. ملاك عمده اين سنتها زمينه اجتماعي آنهاست. از ديدگاه ابن خلدون اجتماع و عمران مانند مسائل طبيعي ديگر در حركات خود از يك سنت پيروي ميكنند. اين سنت را طبيعت آن تعيين ميكند و چون طبيعت را خداوند ميآفريند ما ميتوانيم آن را سنت خدا بناميم.[15] از ديدگاه شهيد صدر نيز موضوع سنتهاي تاريخي عمل هدفداري است كه زمينه اجتماعي داشته و جامعه و امت را بر طبق وسعت و محدوديتش در بر گيرد.[16]
از ميان سنتهاي مهم اجتماعي دو سنت زير مورد توجه اين پژوهش است، چون در بررسي نظر مقريزي عمده مطالب حول محور اين دو سنت بيان شده است: يكي سنت همبستگي دگرگوني اجتماعي با تغيير دروني افراد است و دوم سنت ظهور و سقوط امتها و هلاكت جوامع ميباشد. دانشمندان و نظريه پردازان علم تاريخ نظريههاي فراواني در علل زوال تمدنها ارائه كردهاند. اين امر در قرآن نيز با عنوان سنتها مطرح شده و در آيات زيادي از آن زندگي اقوام گذشته را مايه تنبه و تذكر براي اقوام ديگر ميداند.[17] سنتهاي تاريخي مطرح شده در قرآن ميتواند نمونههايي از اجراي سنتهاي الهي باشد؛ كه حاكم بر سرنوشت انسانهاست و در حقيقت يك سري عكسالعمل در برابر عملها و كنشها محسوب ميشود. از اين نكته ميتوان نتيجه گرفت كه تاريخ آميخته با يك سري از قوانين قطعي و تخلف ناپذير است. كه سرپيچي از آن ممكن نميباشد.
سنتهاي الهي خصوصياتي دارند؛ از جمله اينكه عموميت دارند و در همه جوامع و ملتها و در همه زمانها جاري هستند. به همين دليل آيات بسياري از قرآن انسانها را به عبرت آموزي و تنبه از سرگذشت اقوام دعوت ميكند. ديگر خصوصيت مهم سنن الهي تسري داشتن آن در همه افراد جامعه است، به گونهاي كه در يك جامعه فاسد همه افراد، چه صالح و چه فاسد، را در بر ميگيرد.[18]
نكته مهم و شايان ذكر اين که علت اصلي اجراي سنت الهي در هر جامعهاي و به دنبال آن هلاكت و تعذيب امتها امري عادي و طبيعي نيست، بلكه معلول علتهايي است كه انسانها آن را به وجود آوردهاند و اين علّت همانا عصيان و نافرماني جمعي در برابر دستورهاي الهي و فساد در نظام يك جامعه ميباشد.[19]
در بيان علل افول و انحطاط تمدنها نظرهاي مختلف و دستهبنديهاي متعددي ارائه شده است. بر اساس يكي از دستهبنديها، انحطاط در زمينههاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي مورد بررسي قرار گرفته است. در مبحث فرهنگي ميتوان به مترفين و نقش آنان در نابودي امتها و جوامع اشاره كرد؛ ترف، تكبر، طلب رفاه و عيش و نوش از مهمترين زمينههاي فساد انسان و هلاكت اوست. وفور امكانات مادي و غرق شدن انسان در لذات جسمي از زمينههاي ترف است كه او را از صعود به مراحل كمال انساني باز ميدارد و چون هدف اصلي خلقت انسان رسيدن به قله كمال است، سنت الهي به قطع اين جريان انحرافي حكم ميكند. مهمترين اثر و نتيجه تسلط مترفين فسق و ظلم است. مترفين با به وجود آوردن نابرابريهاي اجتماعي، اسباب بسياري از مفاسد اخلاقي در جامعه را فراهم ميآورند و با استفاده از توان مالي در ايجاد مراكز فساد اخلاقي و اقتصادي سبب سقوط ارزشهاي انساني شده و به همنوعان ظلم ميكنند.[20]
اما درباره علت هلاكت چنين جوامعي ميتوان به دو نكته اشاره كرد: اول اينكه اگر سرمايههاي جامعه به جاي ايجاد ساختاري قوي و مستقل، صرف خوشگذراني و تجمل گردد روح تلاش و حركت به سمت تعالي در آن جامعه از بين ميرود؛ دوم اينكه تكاثر اموال در دست مترفين به ايجاد شكاف اقتصادي و نابرابريهاي اجتماعي در جامعه ميانجامد و رغبت به مسائل فرهنگي و توجه به مسائل و ارزشها را كاهش ميدهد و جامعه را به سراشيبي سقوط ميكشاند.[21]
غير از زمينههاي فرهنگي، زمينهها و عوامل اقتصادي نيز در انحطاط جامعه نقش دارند. آيات قرآن به عوامل مختلف اقتصادي اشاره كرده كه ميتوان آنها را از علل مهم زوال امتها و جوامع بر شمرد؛ مانند اسراف و تبذير، كفران نعمت، رشوه و ربا.[22]
اما در بحث تغييرات جوامع هم علل متعددي بيان شده است؛ از جمله:[23]
1. وجود ظلم و تجاوز در هيئت حاكمه هر جامعه.
2. گسترش راحتطلبي و رفاه زدگي. چنان كه ابن خلدون در اين باره ميگويد:
به هر اندازه بيشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهي فرو روند به همان ميزان به نابودي نزديكتر ميشوند تا چه رسد به اينكه داعيه پادشاهي در سر داشته باشند، زيرا عادات و رسوم تجملپرستي و مستغرق شدن در ناز و نعمت و تن پروري شدت عصبيت را كه وسيله غلبه يافتن است در هم ميشكند و هرگاه عصبيت زايل گردد نيروي حمايت و دفاع قبيله نقصان ميپذيرد تا چه رسد به اين كه به توسعه طلبي برخيزند و آن وقت ملتهاي ديگر آنان را ميبلعند و از ميان ميبرند؛ بنابراين آشكار شد كه فراخي معيشت و تجملخواهي از موانع پادشاهي و كشور دارياست و خدا ملك خويش را به هر كه بخواهد ارزاني ميدارد.[24]
3. خو گرفتن مردم به عيش و عشرت موجب كاهش قدرت دفاعي آنان و در نتيجه عدم مقاومت آنان در برابر دشمن ميشود.
4. اختلاف طبقاتي فاحش در يك جامعه باعث قوي شدن ثروتمندان و گرسنه شدن محرومان و يك انقلاب داخلي خواهد شد.
5. زير پا گذاشتن ارزشهاي معنوي سبب هلاكت قوم و پيروزي پيروان حق[25] ميگردد.
مهمترين عوامل سقوط جوامع در قرآن
قرآن علل زيادي را براي سقوط جوامع بيان كرده است:
1. ظلم و فساد در رهبري و سكوت مردم[26]
2. سكوت مردم در مقابل ظلم و ستم به گونهاي كه در تأييد حاكم ظالم قدم بر ميدارند.[27]
3. اختلاف طبقاتي و پيدايش گروه رفاه زده.[28]
4. سقوط اخلاقيات و از بين رفتن ارزشهاي معنوي و انساني.[29]
5. از بين رفتن اتحاد و تفاهم و پيدايش گروهبنديها.[30]
در قرآن و تعاليم اسلامي تحول و تغيير از لوازم جوامع زنده و پويا قلمداد شده است، چون تحول و تغيير، حركت در مسير صحيح و كلي خلقت را امكانپذير مينمايد و هرگونه تغيير و تحول در جوامع از سنتهاي الهي است و اين سنتها تغييرپذير نيستند و در گذشته و حال و آينده حاكميت دارند.[31] از طرف ديگر همه جوامع و انسانها ميتوانند هميشه از خوان نعمات الهي برخوردار باشند، تا زماني كه خود زمينههاي تغيير را فراهم نياورند و اسباب آن را موجب نگردند. زماني كه افراد جامعه مرتكب گناه و آلودگيهاي درون ميشوند. اين تغييرات اگر چه ممكن است در افراد آن صورت گيرد، اما موجب تغييرات اجتماعي نيز ميشود. لذا اگر در جامعهاي افراد به فساد گرايش پيدا كنند جامعه هم بعد از مدت كوتاهي به فساد خواهد گراييد و آنجاست كه آن جامعه مستوجب اجراي سنت الهي در زمين ميگردد: لذا سنّتهاي الهي اساسيترين عامل حركت جامعه به سوي صلاح هستند؛[32] به عبارت ديگر سنتهاي الهي قضاياي شرطيه هستند كه در صورت وجود شرط يا سبب، وجود جزا و مسبب هم حاصل ميشود.[33]
مهمترين عوامل در تغييرات جوامع از ديدگاه مقريزي
در سطور گذشته به نقش انسانها و تغييراتشان در تحول جوامع اشاره كرديم اما اين تغييرات و تحولات در كتاب اغاثه الامه به چه طريقي مورد بررسي قرار گرفته است. لازم است ابتدا به ديدگاه مقريزي در خصوص نقش عوامل مهم در تحولات جامعه مصر و چگونگي اجراي سنت الهي در آنجا بپردازيم.
مقريزي در مهمترين مبحث كتاب اغاثة الامه در فصل دوم، فرضيه اصلي و بسيار مهم خود را بيان ميكند و به اسباب بروز بلايا و اشكال مختلف عذابهاي الهي در مصر ميپردازد. [34] نكات اصلي اين فرضيه عبارت است از:
1. اسبابي كه محنتها از آن ناشي شده است؛ مثل آفات سماوي و بلاياي طبيعي.
2. هميشگي و طبيعي بودن اين امور در عالم وجود.
3. بروز بلاياي گوناگون چون كمي آب نيل در مصر، عدم نزول باران در شام و عراق و حجاز و ... و آفاتي از قبيل بيماريهاي حيوانات يا بادهاي گرم و سوزان و ملخهايي كه مزارع را ميخورد و نابود ميكند.
4. همه اين بلايا سنّتها و عادات خداوند در ميان خلق است.
5. و مهمترين مسئله اين است که اين بلايا زماني ظهور مييابند كه مردم با خدا مخالفت كرده و محرَّماتش را مرتكب شوند و جزا و پاداشي جز اينها در انتظارشان نخواهد بود.
نكته بسيار مهمي كه در بند آخر ديده ميشود اين است كه مقريزي اجراي اين سنت را منوط به مخالفت با خداوند و انجام مُحرّمات او ميداند. او در بررسي تاريخ مصر و وضعيت جامعه خويش متوجه يكسري مشابهتها بين دورههاي مختلف تاريخي گرديد. اين شباهتها در نوع عمل حاكمان و زعماي جامعه و به دنبال آن در مشابهت وقايع ناگواري بود كه اتفاق ميافتاد. در بررسي او مشخص شد كه از گذشتههاي دور همواره مردم به دنبال ظلم ظالمان، با وقايع تلخ طبيعي هم مواجه ميشدند، به طوري كه در پي يك دوره ظلم حكومتها موجي از بيماري و قحطيهاي گسترده همراه با مرگ و مير، جامعه مصر را گرفتار ميكرد.
او بررسي خود را از دوران فراعنه شروع كرد و رفتار آنان را مورد بررسي قرار داد. سپس در دوره فتوحات مسلمانان در مصر، ظلم واليان مسلمان و مالياتهاي غير اسلامي بر تازه مسلمانان را نمونهاي از ظلم حكومتگران دانست كه در پي آن هم قحطي در جامعه پديدار شد. در دوره ايوبي و مماليك اين ظلم در اخذ مواريث عشريه و گرفتن اموال مردم ادامه يافت.
مقريزي با نگاهي به تاريخ گذشته مصر در اين كتاب، بر نقش انسان به عنوان مهمترين بازيگر تاريخ و تأثير اعمال او در جامعه پرداخت. او در اين نگاه نه تنها انسان را در سرنوشت جامعه دخيل دانسته بلكه نقش زعما و حاكمان را در علل تكوين حوادث پررنگتر از ديگران معرفي كرده است. مقريزي در مقدمه كتاب اذعان ميكند كه در هنگام نزول عذابهاي الهي، مردم هيچگاه در اسباب حوادث دقت نميكنند و به علت آن جاهل هستند؛ در حالي كه اگر در حوادث تاريخي از آغاز تا انجام تأمل كنيم ميبينيم كه در همه آن حوادث انسانها گرفتار سوء تدبير زعما و حكام شدهاند؛ حكامي كه از مصلحت بندگان غافل ماندهاند.[35]
اين سخن مقريزي از اعتقاد او به نقش مؤثر افراد در سرنوشت جامعه حكايت دارد؛ البته او نقش طبقه حاكم را پررنگتر از مردمان عادي ميداند، اگر چه عمل مردم عادي را بيتأثير در تحولات نميبيند؛ براي مثال در دوره كتبوغا[36] از امراي دولت ممالك، به علت نباريدن باران قحطي شد، چشمهها خشك شدند و زراعت از بين رفت و در نتيجه قيمتها بالا رفت.[37] تبعات گراني كمبود اموالي بود كه به خزانه واريز ميشد؛ از طرف ديگر مردم در اين قحطي دست به سوي دولت دراز ميكردند؛ در نتيجه مخارج و هزينههاي دولت افزايش پيدا كرد. در اين اوضاع دولتيان فرصت را براي مصادره اموال مردم مناسب ديدند و كالاهاي قاچاق به چند برابر به مردم فروخته ميشد.[38] به تعبير مقريزي، گراني به مانند باد سياهي وزيدن گرفت و با خود خاك يأس و نااميدي را بر مزارع پاشيد، به گونهاي كه ديگر مردم اميدشان را براي بهبودي اوضاع از دست دادند. و نتيجه آن شروع مرگ و ميرها و امراض واگيرداري بود كه باعث از بين رفتن نفوس و چارپايان گرديد.[39] اين مرگ و ميرها به اندازهاي ادامه يافت كه اسامي ثبت شده در دفاتر نفوس در يك روز به نصف كاهش پيدا كرد و براي دفن اجساد مجبور به حفر كانال و چاه شدند.
مقريزي در شرح اين وقايع با صراحت به دستاندازي دولتيان به اموال مردم و كسب اموال نامشروع اشاره كرده؛ اما تغيير در اين وضعيت را هم در اقدامات ديگران پي ميگيرد. او اقدامي كه اميرفخرالدين طنبغا انجام داد را صدقات و نيكي در راه خدا ميداند؛ كه در نتيجه آن زمينها رو به حاصل خيزي آمدند و وي با آيه «وَ اللَهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَ اللَهُ وَاسِعُِ عَلِيمٌ»[40] سخنش را تأييد ميكند.[41]
اما به تعاقب آن حرص و آز و طمع انسانها كه منشأ بسياري از مفاسد بود، عامل در ارسال عذاب شد.
زياد شدن اموال از قبل تجارت پر سود قاچاق و گراني برخي از كالاها آفتي بود كه گريبانگير امرا و تجار در اين حوادث ميشد، علاوه بر آن، اجناس توسط دولت احتكار و ظلم امرا و اتباع سلطان بر رعايا زياد گرديد و در اخذ رشوه (براطيل) و حمايات طمع ورزيدند. به اعتقاد مقريزي، اين نوع رشوه اول بار در زمان صالح بن زريك معمول گشت و از صاحبان دهها و ولات و قضات مناطق اخذ ميشد. رشوهگيري در ايام مماليك و دوران ظاهر برقوق هم با شدت تمام دنبال شد[42] و براي رشوه ديوان و مباشر در نظر گرفتند و مقريزي اين روش را يكي از علل خرابي مصر قلمداد ميكند.[43] در همين زمان، رشوه آن قدر فراگير شد كه هيچ امري بدون رشوه انجام نميگرفت اين وضعيت به كسادي بازار منجر شد. با اوجگيري زيادهخواهيهاي نفساني، عطا و بخشش در ميان مردم نيز به حداقل رسيد.[44]
مقريزي علاوه بر احتكار، قاچاق كالا توسط دولت، اخذ رشوه و حمايات، ظلم امرا و غصب اموال و رباي پول را در تغيير احوال دولت مصر مؤثر ميداند. با بالا رفتن هزينهها، دولتيان به خود اجازه دادند تا اموال مردگان را هم تصاحب نمايند. اين امر در دولت فاطمي به دليل ارث بردن نزديكان از فرد متوفا ممنوع شده بود؛ امّا در دوران ايوبي و مماليك دوباره آغاز شد و دولت، خود را صاحب اموال مردگاني ميدانست كه وارث نداشتند. كمكم در اخذ اموال، ظلم و بيعدالتي صورت گرفت؛[45] حتي اموال مردگان با وارث هم توسط دولت ضبط ميشد و مردم را مجبور به اثبات نسب يا استحقاق او در مال ميكردند و آن قدر اين عمل به طول ميانجاميد كه عمر افراد گاه كفاف بر گرداندن اموال را نميداد و ورثه هم باز در همين پيچ و خمها از طلب مال نااميد و مال در اختيار سلطان قرار ميگرفت. اين تعرضات در مورد مالكاني كه زمينشان گران قيمت بود نيز سرايت كرد و به اين ترتيب اموال و زمينهاي زيادي از مردم مصادره شد.
پيامد اين سياستها، بازگشت وضعيت سابق و گراني و قحطي در سرزمين مصر و به عبارت واضحتر نزول عذاب الهي بود كه در ايام ناصر محمد قلاوون و اشرف شعبان هم به وجود آمد.[46]
مقريزي سه مسئله مهم زمانش را، اختلاف در پول و سكههاي رايج، كمي مايحتاج عمومي و سوءتدبير و فساد رأي ميداند و معتقد است به واسطه اين مسائل بلاياي عظيمي بر جامعه مصر نازل شد.[47] او علت اين امور را در سه عامل ميداند:
1. فساد در ولايت سلطاني و مناصب ديني و رسوخ رشوه در اين مناصب: شغلهايي مثل وزارت، قضاوت، نيابت اقاليم و حسبه به حدي با رشوه آميخته شد كه هيچ كاري بدون پرداخت رشوه امكان نداشت. اين امر به گونهاي شيوع يافت كه امرا از هيچ ظلمي به زيردستان ابا نداشتند. به تدريج تمامي ضياع و آباديها از مردم خالي ميشد، چون مردم براي پرداخت رشوه مجبور به دادن زمينها و خانههاي خود گرديدند و از قريهها و آباديها مهاجرت كردند، به طوري كه در آباديها به ندرت كشاورزي براي كشت پيدا ميشد.
با مرگ ظاهر برقوق و شروع اختلاف در دولت مملوكي امرا از پرداختن به امور مردم بازماندند و اوضاع از قبل هم وخيمتر گرديد، در نتيجه بدخوييها و راهزنيها شيوع پيدا كرد، و امرا در مصالح بندگان خدا كاستي نموده و در لذات هلاك شدند. اين وضع طبق آيه «وَ إذَا أرَدْنَا أنْ نُهْلِكَ قَرْيَهَ أمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْميِراً»[48] از نظر مقريزي خود عامل نزول عذاب الهي است.
2. بالا رفتن اجرت زمينهاي زراعي: دومين عاملي كه مقريزي بيان ميكند رسوخ جماعتي از خادمين جبون امرا به دستگاههاي دولتي و مناصب حكومتي است اين عده كه با پرداخت رشوه و مال صاحب مناصب گشتند براي كسب تقرب بيشتر مجبور به تعدي و ظلم به صاحبان زمين و اقطاعات شدند و در نتيجه قيمت اجاره زمينهاي زراعي به چند برابر افزايش يافت. آنها اجرت زمينهاي زراعي را به نحوي بالا بردند كه بر كشاورزان سنگين بود و خوشي از آنها گرفته شد و از طرفي ديون آنها هم افزايش يافت. مقريزي در مقايسه اجرت آن سال با قبل از اين واقعه قيمت اجرت هر جريب زمين را ده برابر قبل ذكر ميكند. اين افزايش قيمت خود را در گران شدن گندم، افزايش دستمزد كارگران زمين در هنگام برداشت محصول و همچنين بذر براي كشت سال بعد نشان داد. همه اين موارد موجب تسلط امرا و عمال ولات بر مردم و سختي كشاورزان و پايمال شدن حقوق آنها گرديد، به طوري كه ديگر كشت و كار و زراعت براي كشاورزان سودي نداشت و آنها مجبور به ترك زمينها و رها كردن زراعت شدند. نتيجه طبيعي اين عمل كم شدن محصولات كشاورزي، بالا رفتن قيمتها و در ادامه قحطي و گرسنگي عده زيادي از مردم بود.[49]
3. رواج سكههاي كم ارزش به نام فلوس: در مصر به مانند ديگر سرزمينها طلا و نقره دو نوع فلزي بودند كه با وزن و عيار مشخص در مبادلات تجاري به كار گرفته ميشد. در دوران مماليك به جهت ركود اقتصادي در ضرب سكهها اشكال به وجود آمد. سلاطين مصر براي برخي مبادلات روزمره مجبور به ضرب فلوس شدند. در ابتدا اين نوع سكه با مخالفت مردم و عدم استقبال مواجه شد. فلوس در يك درهم كامل بالغ بر 43 فلس ميشد. مردم براي احتياجات روزمره كمكم مجبور به استفاده از اين نوع پول شدند. تا سال 650 (ق) اين امر ادامه داشت. تا اينكه امراي دولت در آن فايدهاي براي خود ديدند و فلوس را تحت انحصار خود گرفتند و براي هر فلس نزديك به دو مثقال قرار دادند؛ در نتيجه هر درهم نزديك به 24 فلس رسيد و اين براي مردم سنگين بود. لذا در آن طمع كردند از اين رو آنچه را كه تا كنون با يك درهم ميخريدند به نصف آن خريد و فروش كردند. در سال 659 (ق) امري در حكومت مماليك رايج شد كه همه را حيران كرد و آن اينكه هر 435 گرم از فلوس دو درهم ارزش داشت؛ يعني فلوس را با وزن ارزشگذاري ميكردند. در ايام ظاهر برقوق و ولايت محمود بن علي تعداد زيادي فلوس ضرب شد و آنها امر كردند تا مقادير زيادي مس از بلاد فرنگ جهت ضرب وارد مصر شود تعداد فلوسها در دست مردم زياد شد و كم كم به پول غالب و رايج در ميان مردم مصر بدل شد. از آن طرف درهم نيز در ميان مردم ناياب شد. علت اين كمبود عدم ضرب درهم و نيز اتلاف آن توسط امرا و سلاطين در سرگرميها و اسراف كاري در بذل و بخششها بود. زماني كه ظاهر درگذشت فلوس به پول رايج و غالب بدل گشته و طلا در درجه دوم و نقره به طور كل از رونق افتاد. چون هر مثقال از طلا به 150 فلوس رسيد و هر درهم خود 24 فلوس بود، لذا هر مثقال از طلا به 303 درهم از فلوس رسيد؛ پس مردم در آن مكر و حيله كردند. در نتيجه روزي مردم كم شد و كسب حلال با دشواري مواجه شد و اين امر به سبب اختلاف در نقد و سكه به وجود آمد. «وَ إِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».[50]
در اينجا مقريزي به تحليل فلسفي از اوضاع ميپردازد و ميگويد ظلم مضاعف انسان در زمين است كه خاك از دادن بركاتش ممانعت نموده و از دادن خوردنيها استنكاف مينمايد. در اين ميان امرا و بزرگان در لذات ظاهري و رفاه خود غرق بودند و هيچ توجهي به اين وقايع نداشتند. اين بلا و افزايش قيمتها ادامه داشت و به سبب بيتوجهي به آن اكثر قريهها و آباديها نابود شدند، كشاورزان زيادي تلف شدند و عده زيادي از مزارع آواره گشتند. شدت سختي اين سالها به اندازهاي بود كه بسياري از احشام از بين رفتند و اين به سبب عجز صاحبان زمين از كشت آن بود، چون قيمت بذر بالا رفت. و بسياري از كشاورزان كشت نداشتند. بدين ترتيب بهترين سرزمين ـ مصر ـ به علت اين اقدامات در ويراني و خرابي افتاد. مقريزي اين سلسله اتفاقات را در قالب سنت الهي تبيين ميكند: «سنة الله في الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنت الله تبديلاً».[51] مال و سلطنت دو موضوعي است كه قرآن بر آن تأكيد كرده و آن را از عوامل طغيان انسان دانسته است. در مال از حد گذشتن انسان او را در جايگاه مترفين قرار ميداده و در سلطه سبب ظلم او به ديگران ميشود.[52]
لذا سلب نعمت در جامعه بر اثر فساد افراد است و از جهت ديگر ظلم امرا. اميرالمومنين(علیه السلام) در اين مورد ميفرمايد: «هيچ چيزي بيشتر از اقامه بر ظلم سبب تغيير نعمت و تعجيل نقمت نيست... و خدا در كمين ظالمين است».[53] ابن خلدون هم يكي از عوامل از بين رفتن عمران و دولتها را ظلم دانسته است. وي با عنوان اينكه ستم ويران كننده اجتماع و عمران است، اذعان داشته كه اين امر طبيعي و اجتنابناپذير است و فرجام آن به دولتها باز ميگردد.[54] او علاوه بر ستم، تجمل خواهي را هم عامل از هم پاشيدگي تلقي ميكند.[55]
سنت عذاب الهي
در بيان اوضاع مصر در بخش قبل بر اين نكته تأكيد گرديد كه سنتهاي الهي قضاياي شرطيه هستند كه در صورت وجود شرط يا سبب، وجود جزا و مسبب هم حاصل ميشود؛[56] اما اين سؤال مطرح است كه سنتهاي الهي چگونه و با چه شيوهاي در جوامع هدف اجرا ميشود. در آيات 41 و 42 سوره روم آمده است:
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَّرِ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُشرِكينَ.
علامه طباطبايي در تفسير اين آيات، فساد را مصائب و بلايا از جمله زلزله، خشكسالي، امراض ساريه، جنگ و غارت و آنچه نظام صالح جاري را فاسد ميكند دانسته و تصريح ميكنند كه اين فساد به سبب اعمال شرك آلود يا معصيت است، چون بين حوادث جهان هستي و اعمال مردم رابطه مستقيمي وجود دارد.[57] در تفسير علي بن ابراهيم قمي هم آمده است كه فساد در خشكي فساد حيوان است در زمان عدم نزول باران و همچنين هلاك حيوانات بري و بحري و امام صادق(علیه السلام) فرمودند زندگي جنبندگان دريا به باران است؛ پس زماني كه باران نيايد و آسمان از باريدن ابا كند فساد در خشكي و دريا ظاهر ميشود و اين زماني است كه گناهان و معاصي زياد شود.[58]
نكته قابل توجه اين است كه مصائب و خشكيها و زلزلهها و هر چه كه موجب اختلال در نظام هستي گردد و موجبات مرگ انسان و حيوان را در جامعه فراهم آورد ارتباط مستقيم با عملكرد افراد آن جامعه دارد و عدم اطاعت از دستورهاي الهي سبب مصائب و كمبودها و جنگهايي خواهد شد كه جامعه را گرفتار خود خواهد نمود. طبق آيه 65 سوره انعام، انواع عذابهاي آسماني مثل توفان و بارش سنگ و عذابهاي زميني مانند زلزله، سيل، اختلافات، آشوبها و جنگها جزء عذابهاي الهي خوانده شده است.[59]
مقريزي هم در مهمترين مبحث كتاب به اين مسئله ميپردازد. وي آفات سماوي و بلاياي طبيعي را در عالم وجود و عالم طبيعت امري هميشگي ميداند كه به اشكال گوناگون خود را نشان ميدهد؛ همانند كمي آب نيل در مصر، عدم نزول باران در شام و عراق و حجاز، بيماري حيوانات، بادهاي گرم و سوزان و ملخهايي كه مزارع را نابود ميكند. اينها همه از سنّتها و عادتهاي خداوند در ميان خلق است و زماني كه او را مخالفت كردند و مرتكب محرمات شدند چنين جزا و عذابي در انتظارشان خواهد بود.[60]
با اين حال عليرغم گرفتار شدن خلق به انواع بلايا، باز روزنههايي از آسمان نازل ميشود و مردم از اين عذابها تا حدي رهايي پيدا ميكنند. از ديد مقريزي اين امر هم اتفاقي و بدون علت نيست. او علت فرج و گشايش را در اعمال انسانهايي ميبيند كه زيادت نيكيشان راه بارش رحمت الهي را هموار ميكند؛ مانند دوره حكومت فائز از ملوك فاطمي مصر كه بعد از يك دوره طولاني خشكسالي و گراني اجناس به مردم امر شد كه همه گندمهاي موجود را بفروشند و به اين طريق جلو احتكار اموال گرفته شد و فقراي زيادي تحت تكفل ثروتمندان قرار گرفتند و امراي دولت مردم را در قصرها پذيرايي ميكردند. اين وضع مدت زيادي ادامه يافت تا آنكه فرج خداوند و راحتي بر مردم رسيد.[61]
هدف مقريزي از بيان اين مقدمات، تحليل اوضاع عصر خود در سال 808 ق ميباشد. او گزارش خود را با بيان وضعيت اقتصادي آغاز نموده.[62] و در تحليل اوضاع زمان و نتيجهگيري از آن با استفاده از آيات قرآني، به نتيجه عملكرد صاحبان قدرت و دولتيان ميپردازد و به صراحت چنگاندازي دولتيان بر اموال مردم و قاچاق كالا توسط دولت را مهمترين عامل ايجاد مرگ و مير و شيوع امراض واگيردار و از بين رفتن نفوس و چارپايان ميداند.[63] به عنوان مثال در پي حملات تيمور به بلاد مماليك به امناي حكومت و تجار اعلام شد بخشي از اموال خود را به عنوان قرض در اختيار دولت قرار دهند، با اين اعلام، مأموران شبانه به هتلها[64] و مسافرخانهها هجوم برده و اموال تجار از نقره و طلا و فلوس را ضبط نموده و خود از هر صد درهم كه ضبط ميكردند از سه تا ده درهم را به خود اختصاص ميدادند.[65]
اشاره مقريزي به گناه و معاصي كه در جامعه انجام ميپذيرفت معطوف كردن ذهن خواننده به نتيجه اين اعمال است. مقريزي از انحراف و فساد در حكومت يا در بخشي از مردم پرده بر ميدارد كه اين انحراف موجب عذابي شد كه دامن همه جامعه را فرا گرفت؛ همچنان كه در زمان محمد قلاوون و اشرف شعبان كه جامعه مصر دچار مرض رشوه، ربا، ظلم، تعدي و دست اندازي به زمينهاي مردم شد و در نتيجه عذاب الهي بر آنها حتمي گرديد.[66]
قانونمندي در تاريخ
مقريزي با ارائه كمي و كيفي اسناد و مدارك عيني در اثبات فرضيهاش يعني تأثير اعمال انسانها بر نزول بلايا نشان ميدهد كه مورخي عينگراست. او با بياني كاملاً عيني در شرح وقايع و حوادث طبيعي، در پي يافتن علت و معلول واقعي حوادث است. مقريزي عدم بارش باران و كمبود مواد غذايي را علت گراني ميداند و اين كمبود را علت گرسنگي و گرسنگي را عامل شروع مرگ و ميرها و در نتيجه فراگير شدن بيماريها معرفي ميكند. از ابتدا همه اين حوادث را از جانب اراده خداوند نميداند، بلكه معلولي طبيعي ميشمارد، امّا در علة العلل پديدهها به مبدأ اصلي باز ميگردد و اراده و مشيت حتمي خداوند را در قبال برخي اعمال انساني متذكر ميشود و سخنان خود را هم به آيات الهي زينت ميدهد. «لِلَّهِ الْأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ».[67]
در استفاده از قرآن هم به آياتي رجوع ميكند كه بيان كنندة سنّتها و قوانين ثابت خداوند در زمين است. «و هنگامي كه خدا اراده سوئي به قومي كند هيچ چيز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستي نخواهد داشت».[68] در ابتداي اين آيه، خداوند اين قانون كلي را بيان ميدارد كه «خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نميدهد مگر آنكه خودشان تغيير دهند».[69] اين آيه وابستگي تغيير اوضاع جوامع به تغييري كه مردم آن جامعه در خود ايجاد ميكنند مربوط ميداند. مقريزي كه مؤلفي اخلاق گرا است، انحرافات اخلاقي در كسب نامشروع اموال، را عامل بروز بلاياي آسماني ميشمارد.
در بدو امر اگر چه به نظر ميرسد مقريزي به اصالت جامعه اعتقاد دارد. اما با مطرح نمودن اعمال افراد جامعه در ايجاد و يا برطرف كردن محنتها و رنجها، خود را در سلك دانشمنداني قرار ميدهد كه به اصالت فرد و نقش تأثيرگذار اعمال انسان در تغيير سرنوشت جامعه معتقد هستند.
نتيجهگيري
مقريزي با بيان سنتهاي اجتماعي نشان داد كه تاريخ داراي ضابطه و قانون است. او در حوادث تاريخي از سنّتهاي ثابت در جامعه و اراده الهي صحبت كرده؛ از سنّتهاي ثابتي مثل ظلم كه از بين برنده حكومتهاست و در ارسال عذاب الهي مؤثر است. اگر چه ممكن است ظلم امري فردي باشد و امرا يا فرمانروايان مرتكب آن شوند، امّا تأثير آن تمام جامعه را در بر ميگيرد و يكي از عوامل مهم افول تمدنها محسوب ميشود. در جامعهاي كه مقريزي به تصوير كشيد، به سبب عدم رعايت اخلاق و قانون مورد پذيرش اجتماع ربا خواري، فساد جمعي، رشوه و احتكار امري عادي تلقي ميشود و وجود چنين مؤلفههايي در جامعه سبب قرار گرفتن مناصب مهم كشور در دست جهال و فاسدان ميگردد؛ نتيجه منطقي چنين وضعيتي سقوط اخلاقي، اقتصادي، و سياسي جامعه است، چرا كه امور در دست انسانهاي بيكفايتي قرار ميگيرد كه توانايي اداره آنها را ندارند. از طرف ديگر، با وجود ربا، رشوه، احتكار و فساد اخلاقي، بروز اراده الهي و به وجود آمدن قحطي، و در پي آن گراني و مرگ و ميرهاي دهشتناك، امري طبيعي است. و اين نشان از سير منطقي و ضابطهمند حوادث عالم است.
پينوشتها
* دانشجوي دکتري تاريخ اسلام واحد علوم و تحقيقات.
1. ابن تغري بردي، المنهل الصافي (بيجا: مكتبه شامله، بيتا) ص 138.
2. همان، ص 80.
3. همان.
4. علي الرضا و احمد طوران، معجم التراث الاسلامي في مكتبات العالم (تركيه: دارلاعقبه، بيتا) ج 1، ص 351.
[5 . ابن تغري بردي، پيشين.
6. محمد مصطفي الزياده، دراسات عن المقريزي (بيجا: مكتبه العربيه، 1971 م) ص 13.
7. در زمان حاضر اين ديوان وزارت خارجه نام دارد.
8. ابن تغري بردي، پيشين؛ البته تغري بردي در كتاب النجوم الزاهره اين مطلب را ذكر كرده، ولي نام شمسالدين البجاسي در آن ذكر شده است. ر. ك: ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، (بيجا، مکتبه شامله، بيتا) ج 3، ص 285.
9. محمد مصطفي الزياده، پيشين، ص 14 ـ 15.
10. ابن تغري بردي، پيشين.
11. محمد مصطفي الزياده، پيشين، ص 16.
12.ابن تغري بردي، پيشين.
13. سيد محمد حسين طباطبايي، ترجمه الميزان، موسوي همداني (قم: دفتر انتشارات اسلامي، بيتا) ج 32، ص 225.
14. احمد حامدمقدم، سنتهاي اجتماعي در قرآن (مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1361) ص 14.
15. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1375) ص 156.
16. سيد محمد باقر صدر، سنتهاي تاريخ در قرآن (قم: انتشارات اسلامي، بيتا) ص 154.
17. « تِلْكَ اُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (بقره (2) آيه 134) و «تِلْكَ اُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْألونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (همان، آيه 141).
18. براي آگاهي بيشتر ر. ك: احمد علي قانع عزآبادي، علل انحطاط تمدنها از ديدگاه قرآن (بيجا: انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1371) ص 99 ـ 105.
19. همان، ص 109.
20. همان، ص 154.
21. همان، ص 160.
22. همان، ص 312 ـ 350.
23. يعقوب جعفري، بينش تاريخي قرآن (بيجا: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368) ص 90 ـ 96.
24. ابن خلدون، پيشين، ج 1، ص 268.
25. «أَفَلَمْ يَسِيروُا في الْأرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذيِنَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللهَ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكَافِرِينَ أمْثَالُهَا» (محمد (47) آيه 10).
26. انبياء (21) آيه 11.
27. احزاب (33) آيه 67.
28. نحل (16) آيه 112؛ طه (20) آيه 127؛ اسراء (17) آيه 16، انعام (6) آيه 44.
29. طلاق (65) آيه 8، و حجر (15) آيه 3 و 4.
30. انفال (8) آيه 46، آل عمران (3) آيه 103 و 105 و روم (30) آيه 32.
31. يعقوب جعفري، پيشين، ص 97.
32. احزاب (33) آيه 62؛ فاطر آيه 24.
33. يعقوب جعفري، پيشين، ص 98.
34. همان، ص 59.
35. مقريزي، اغاثه الامه بكشف الغمه، تصحيح جمال الدين الشيال (پور سعيد: المكتبه الثقافه الدينيه، 1420 ق) ص 11.
36. كتبوقا از تركهاي مخالف چركسيها بود كه اشرف خليل (689 ـ 692) از سلاطين مملوكي را به جهت توجه به چركسيها ترور كرد. و پس از مدتي با نام عادل زين الدين كتبوقا (694 ـ 696) به حكومت رسيد. ابن تغريبردي، النجوم الزاهره، ج 8، ص 42.
37. مقريزي، پيشين، ص 48.
38. همان، ص 49.
39. همان، ص 50.
40. بقره (2) آيه 261.
41. مقريزي، پيشين، ص 53.
42. مقريزي، المواعظ و الاعتبار، (بيجا، موقع وراق، مکتبه شامله، بيتا) ج 1، ص103ـ111.
43. همان، ج 1، ص 103 ـ 111؛ ابن تغري بردي در النجوم الزاهره به نقل از مقريزي به شرح ماجراي اين سالها و اقدامات ملك ظاهر اشاره كرده است. ر. ك: ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، ج 3، ص 280 ـ 285.
44. ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، ج 3، ص 280.
45. همان، ص 111.
46. مقريزي، اغاثه الامه، ص 55.
47. همان، ص 61.
48. اسراء (17) آيه 16؛ مقريزي، همان، ص 64.
49. همان، ص 65 ـ 66.
50. سوره رعد (13) آيه 11، مقريزي، همان، ص 90 ـ 97.
51. احزاب (33) 62، مقريزي، همان، ص 66.
52. عبدعلي بن جمعه العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، تصحيح رسولي محلاتي، ص190ـ193.
53. همان، ص 163.
54. عبدالرحمان بن محمد ابن خلدون، ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوي الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحاده (بيروت: دارالفكر، 1408 ق / 1988 م) ج 1، ص 356.
55. همو، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص 231.
56. يعقوب جعفري، پيشين، ص 98.
57. سيد محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج 16، ص 205.
58. محمد جعفر علمي، جامعه و سنن اجتماعي در قرآن (تهران: فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371) ص 217.
59. قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أنْ يَبْعَثُ عَلَيْكُمْ عَذَابَّا مِنْ فَوْقِكُمْ أوْ مِنْ تَحْتِ أرْجُلِكَمْ أو يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَاْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْأيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ». (انعام آيه 65).
60. مقريزي، اغاثه الامه، ص 59.
61. همان، ص 43.
62. همان، ص 61.
63. همان، ص 50.
64. لفظ فندق كه به امروز معناي هتل متداول است در زمان مقريزي و ابن تغري بردي هم متداول بوده است. ر. ك: تغري بردي، پيشين، ج3، ص 403.
65. همان.
66. مقريزي، اغاثه الامه، ص 55.
67. روم (30) آيه 4؛ مقريزي، پيشين، ص 116.
68. رعد (13) آيه 11، مقريزي، پيشين، ص 97.
69. رعد (13) آيه 11.
منابع
- ابن تغري بردي، المنهل الصافي، بيجا، مكتبه شامله، بيتا.
- ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، بيجا، مكتبه شامله، بيتا.
- ابن خلدون عبدالرحمان، ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البرير و من عاصرهم من ذوي الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحاده، چاپ دوم، بيروت، دار الفكر، 1408 ق / 1988 م.
- ابن خلدون عبدالرحمان، مقدمه ابن خلدون، ترجمه مجمد پروين گنابادي، چاپ هشتم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1375.
- جعفري، يعقوب، بينش تاريخي قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368.
- حامد مقدم، احمد، سنتهاي اجتماعي در قرآن، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1361.
- صدر، سيد محمد باقر، سنتهاي تاريخ در قرآن، انتشارات اسلامي، قم.
- طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه الميزان، ج 32، موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا.
- العروسي الحويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نورالثقلين، تصحيح رسولي محلاتي، قم، بيجا، بي تا.
- علمي، محمدجعفر، جامعه و سنن اجتماعي در قرآن، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371.
- قره بلوط، علي الرضا و احمد طوران، معجم التراث الاسلامي في مكتبات العالم، تركيه، دارلاعقبه، بيتا، ج 1.
- مصطفي الزياده، محمد، دراسات عن المقريزي، مكتبه العربيه، 1971 م.
- مقريزي، احمد بن علي، اغاثه الامه بكشف الغمه، تصحيح جمالالدين الشيال، پور سعيد، المكتبه الثقافة الدينيه، 1420 ق.
- __________، السلوك لمعرفة الدول الملوك، بيجا، مكتبه شامله،
- __________، المواعظ و الاعتبار، موقع وراق، مكتبه شامله، بيتا.
- قانع عزآبادي، احمد علي، علل انحطاط تمدنها از ديدگاه قرآن، بيجا، سازمان انتشارات اسلامي، 1371.